اهل تسنن هم باید مثلِ ما فکر کنند !
برخورد حکومت ایران با هموطنان اهل تسننمان همیشه برخوردی دوگانه بوده است. از یک سو “هفته وحدت” قرار داده میشود (که در ابتدا به همت آیتالله منتظری جا افتاد)، رهبر جمهوری اسلامی در سفر به استان کردستان دستور میدهد اذان به سبک اهل تسنن نیز از صدا و سیمای استان پخش شود و یا در فتوایی مثبت و اثرگذار “اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهامزنی به همسر پیامبر اسلام ]عایشه[” حرام اعلام میشود و یا اخیراً باز در سخنانی مهم و در تذکری نسبتاً تند و با این عبارت که “این را چند بار بگوییم؟ چرا بعضی گوش نمیکنند؟” در جمع مداحان اعلام میشود که “در جلسات دینی نباید به کینهورزیهای مذهبی دامن زد. مثل روز روشن است که اختلافافکنی بین مسلمانان همچون شمشیری در دست دشمنان «اسلام» مقصود آنان را برآورده میکند.” در فاصله اندکی تأثیر این موضع در سخنان امام جمعه مشهد که بیشتر به طرح سخنان تند و بیادبانه شناخته میشود، مشاهده میگردد که از مشکل “برخی از مداحان و هیاتها” و “قیچی وهابیت – تحجر” سخن میگوید و حتی پا را بالاتر میگذارد و نتیجه “سنیستیزی” را “توسعه وهابیت” میداند.
اما از سوی دیگر، سختگیریهای شدید و برخوردهای امنیتی گاه ضدانسانی با همین اهل تسنن صورت میگیرد. هر نوع گردهم آمدن فکری آنان که طبعاً با تفکری متفاوت از تفکر رسمی شیعی حاکم بر کشور صورت میگیرد؛ همانند برخورد با فعالان سیاسی، با انگها و مارکهای امنیتی و با انتساب به وهابیت و عربستان و جاسوسی و… به شدت مورد سرکوب قرار میگیرد. فشارهای طاقتفرسا برای اخذ اعترافات دروغ به زندانیان وارد میشود و آنگاه به صورتی مشمئزکننده همان اعترافات مستند صدور احکام ضدانسانی حتی در حد اعدام قرار میگیرد(بیانیه اخیر کنشگران ملی- مذهبی خارج از کشور شرح دردناکی از این ظلم ها را روایت کرده است) و یا وقتی امام جمعه دلسوز زاهدان تمام قد برای آزادی سربازان گروگان گرفته شده تلاش میکند، این سعی موثرش حتی در حد زبانی مورد سپاس و تقدیر قرار نمیگیرد که هیچ، حتی از سوی برخی ذهنهای بیمار امنیتی مورد اتهام و سوءظن نیز واقع میشود، بر این فهرست میتوان افزود.
ریشه مشکل اما؛ کجاست؟ به نظر می رسد دو عامل اصلی را در این دوگانگی، که گاه یک پارادوکس واقعی است و گاه حکایت از دورویی و نفاق ساختاری دارد، میتوان مؤثر دید:
الف) وجود گرایش کمشمار اما قوی و مؤثر ضد سنی در پشت صحنه و پشت جبهه فکری جریان راست و نیروهای نظامی – امنیتی حاکم. در شهرهای مذهبی قم و مشهد و… همیشه روحانیونی وجود داشته و دارند که به شدت ضد اهل سنت هستند و مباحث تاریخی و کلامی و فقهی در کنه ذهنشان چنان رسوبی از نفرت ایجاد کرده که کوچکترین رفتار وحدتگرایانهای آنها را برمیآشوبد و به عکسالعمل وادار میکند (به یاد بیاوریم مجلس ششم و تلاش برای عضویت آقای جلالیزاده به عنوان منشی در هیات رئیسه مجلس که با چه عکسالعمل تندی مواجه شد و با عقبنشینی بدتر از آن به پایان رسید).
اگر عمقیتر به این مؤلفه بنگریم میتوانیم جدا از ریشههای تاریخی تفاوت/تعارض بین تشیع-تسنن یاد کنیم که این جا، جای بحث آن نیست. این مسئله در میان روحانیت و حوزههای علمیه شیعی(وسنی) و در متون پایهای عمدتاً به رقابت، حساسیت و بعضاً نفرت دامن زده است و تلاشهای مثبت و موحدانه نیز که از سوی انسانهای بزرگی نیز صورت گرفته به “تقریب” چندانی منجر نشده است.
در میان نواندیشان دینی اما این گرایش قویتر و شاید بتوان گفت گرایش غالب بوده است، ولی همیشه از سوی نیروی افراطی و سنتی شیعه با مارک سنی و وهابی به شدت مورد حمله واقع میشده است (به یاد بیاوریم حملات به اصطلاح روحانیون ولایتی به شریعتی و حسینیه ارشاد که حتی روی آرم آن نیز سمپاشی میشد و بسان قصهسازیهای کنونی نیروهای امنیتی تبلیغ میشد که عربستان یک چاه نفتاش را وقف حسینیه ارشاد کرده است!)
ب) برخورد تماماً سیاسی _ امنیتی با مسائل فکری – فرهنگی – دینی و از جمله اهل تسنن در ایران. بدین ترتیب وقتی حتی افرادی در رأس هرم سیاسی، در این حوزه و موضوع، نظرگاههای مثبتی هم دارند و حتی گهگاه به نقد آن پشت جبهه ارتجاعی و افراطی میپردازند؛ ولی همین که از عرصه فکر وارد عرصه سیاست و عمل عینی میشوند؛ از آنجا که حفظ نظام اوجب واجبات است، و به ویژه به این خاطر که نگاه “توطئهمحور” و “دشمنستیز” (چه به اعتقاد و چه به بهانه و تاکتیک) محور اساسی تحلیل ریز و درشت هر آن چیزی است که در کشور اتفاق میافتد، بنابراین هرگونه فعالیت فکری اهل تسنن در ایران، هم چون دیگر فعالیتهای فرهنگی، مدنی، صنفی، سیاسی و… به خارج از مرزها پیوند میخورد و با بزرگنمایی هر اقدام کوچک، “ارکان نظام” از این اقدام “دشمن” به لرزه در میآید (این به معنای نفی و انکار دخالت و طرح و برنامه قدرتهای بزرگ جهانی و یا منطقهای در حوزه اقلیتهای دینی و قومی و یا نادیده گرفتن تأثیرات طبیعی / غیرطبیعی ماهوارههای مبلغ مذهبی که با بودجههای قابل ردیابی اداره میشوند و یا برخی برنامهریزیها در جهت “اول آزادسازی فکر، بعد آزادسازی سرزمین!” از سوی برخی نیروهای افراطی داخلی نیست؛ بلکه رد کردن تحلیلهای سادهسازانه تمام امنیتی و اقدامات سرکوبگرانه در این حوزه، و نادیده گرفتن عقبماندگیها و تبعیض های سیاسی و اقتصادی است).
در مجموع و بر اساس دو عامل یادشده است که میبینیم اهل تسنن در ایران تحت فشاری مستمر و سیستماتیک قرار میگیرند. (همان گونه که موضوع دراویش نیز در همین تاس لغرنده افتاده است).
اهل تسنن بزرگترین اقلیت مذهبی در ایران هستند. مجموع شهروندان ایرانی پیرو آیینهای زرتشتی، یهودی و مسیحی در مجموع هرگز به دویست هزارنفر هم نمیرسد (نگارنده این نکته را با دقت و بر اساس ارتباط مستقیم با صاحبنظران فکری و دینی این ادیان در دورهای که درباره زن در متون مقدس کار می کرد، مطرح میکند. متأسفانه تعداد زیادی از این دسته از شهروندان ایرانی بخصوص یهودیان، پس از انقلاب از ایران مهاجرت کردند). این نکته البته به آن معنا نیست که نباید به حقوق شهروندی و همهجانبه آنها پرداخت. طرح این آمار تنها برای توجه جامعهشناختی به ابعاد اجتماعی مسئله حقوق اقلیتهای دینی در ایران است. در مورد بهاییان، به علت به رسمیت شناخته نشدنشان نمیتوان آمار حتی تقریبی در دست داشت. در هر حال وقتی تعداد شهروندان پیرو این آئینها، مضربی از هزار و حداکثر ده هزار است، کمیت اهل تسنن در ایران مضربی از “میلیون” را تشکیل میدهد. با توجه به این نکته بهتر میتوان ابعاد و تبعات اجتماعی و سیاسی و امنیتی نحوه مواجهه حکومت بااین بخش از هموطنانمان را درک کرد.
متأسفانه به علت فضا و حساسیتی که روی اسلام و مسلمانان در رسانههای جهانی و از جمله رسانههای فارسیزبان وجود دارد؛ درصد و میزان کمی و کیفی توجه و انعکاس و بازتاب مسائل اهل تسنن ایرانی نست به جمعیتی که دارند، بسیار کمتر از دیگر اقلیتهای مذهبی و قومی و… در ایران است و این ظلم مضاعفی است که این بخش از ایرانیان متحمل میشوند.
ظلم دیگر به آنها قربانی کردنشان پای رقابت های سیاسی داخلی در درون حکومت ایران است. این بخش از هموطنانمان معمولاً در استانهای پیرامونی و مرزی کشور در هر چهار ضلع ایران زندگی میکنند و رفتار سیاسی و انتخاباتیشان نیز معمولاً به نفع اصلاح طلبان بوده است. بنابر این همیشه مورد عصبانیت و بیاعتنایی، اگر نگوییم انتقامگیری از سوی جریانهای راست و بخصوص نیروهای نظامی – امنیتی افراطی شکست خورده قرار میگیرند. بر این امر باید این نکته را هم بیفزاییم که چالشهای پیش آمده در دهه اول انقلاب یا سالهای پس از آن (به خصوص در مناطقی چون کردستان و یا بلوچستان و یا در میان اعراب ایرانی خوزستانی که خود موضوع تراژیکی است که باید مستقلاً مورد بحث قرار گیرد)؛ سایه منفی خود را مستمراً در نگاه و رفتار بدبینانه، سرکوب گرانه و غیرملی نهادهای امنیتی – نظامی گذاشته است. نگاه توطئه /دشمن محور نیز همیشه چسب و ملات قوام و استمرار این رویکرد بوده است. بدین ترتیب است که تلخکامانه میبینیم با روی کار آمدن دولت روحانی میزان اعدام در بین این شهروندان از سوی نهادهای امنیتی- قضایی به طور محسوسی بالاتر رفته است تا هم فضای ارعاب را در میان آنان حفظ کند تا فکر نکنند چیزی عوض شده است و هم دولت را در وعدههایش به این شهروندان ناکام بگذارد و هم آنان را از رأی دادن به این دولت مأیوس و تلخکام سازد (و شاید پیامهایی دیپلماتیک نیز به جهان بفرستد که ما هستیم که دست بالا را در کشور داریم).متاسفانه وزارت اطلاعات دولت روحانی نیز در این مورد یا ساکت است و یا با این پروژه همدستی می کند.
مشاور دولت روحانی البته در حوزه اقوام و مذاهب، مواضع مثبت و مهمی را اتخاذ کرده است، اما این مواضع باید به صورت نقشه راه در بیاید و راهگشا شود. به علاوه آنکه موضع وزیر کشور و بر خورد خود آقای روحانی در مورد امام جمعه زاهدان و رفتار ملی – مدنیاش درباره آزادسازی سربازان گروگان گرفته شده، دور از انتظار بود. این برخورد خود نشانگر آن بود که هم در مسائل مهم داخلی نیروهای نظامی – امنیتی دست بالا را دارند و هم در موارد حساس مرتبط با آزادیها و حقوق بشر، دولت دیپلماتیک نیز بیشتر زیر سقف سیاستهای امنیتی کلی کشور که شدیداً تحت مدیریت نیروهای افراطی (در سپاه و وزارت اطلاعات) است، حرکت میکند.
خروجی نهایی و عملی (نه تبلیغی و بیانی و رسانهای) این وضعیت در مورد هموطنان اهل سنتمان این میشود که ما با اهل تسنن هفته وحدت داریم، به بزرگانشان نباید توهین کرد و..؛ اما اینها همه به ناگاه قربانی “سیاست، امنیت” و نگاه «توطئه/دشمن» محور میشود. بنابراین، این هموطنان تا جایی برای ما محترماند، وحدت داریم و توهین نمیکنیم که آنها هم در سیاست مثل ما فکر کنند! در دستهبندیهای داخل در صف ما باشند! در مسائل مربوط به منطقه متحد ما عمل کنند و یا دوستان/دشمنانشان را مثل ما تعریف کنند و نوک حملهشان هم به “دشمن” باشد و به ناملایمات، تبعیضها و سرکوبهای داخلی کار نداشته باشند و الا خود بخشی از دشمن و متحدان و پایگاههای او در جهان و منطقهاند! و با “پایگاه دشمن” هم معلوم است که چگونه باید برخورد کرد!
اهل سنت خوب، اهل سنتی است که در سیاست مثل ما فکر کند و دیناش را هم در حوزه شخصی و در منزل و حداکثر مساجد متروک خود بیسروصدا نگه دارد و اگر دین اش را هم تغییر دهد خیلی بهتر خواهد بود. سرخ پوست خوب…!