منوی ناوبری برگه ها

جدید

کی بود، کی بود؟ من نبودم!

 

سوسن شریعتی

 
 
 
نویسنده : سوسن شریعتی
 
موضوع : اعتراف به اشتباه
 
 
“كی بود، كی بود؟ من نبودم. تقصیر آستینم بود. آستینم مال كت‌ام بود. كت‌ام مال بابام بود. بابام مال تهران بود. تهران مال ایران بود. ایران مال جهان بود. جهان مال خدا بود و…”
 
– به خطاهایت اعتراف كن!
 
– كدام خطا؟ برای چه اعتراف؟
 
– خطا : همان چیزی كه با ارتكاب‌اش به دیگری آسیب رسانده‌ای. اعتراف : تا با دیگری در میان گذاشته باشی آن خودی را كه به خطای خود آگاه شده است. نمی‌دانسته‌ای و خطا كرده‌ای، و حال كه می‌دانی و از آن پشیمانی، باید دانسته شود.
 
– كه چه شود؟
 
– تا بخشیده شوی.
 
– از سوی چه كسی؟
 
– از سوی همه كسانی كه با خطای تو آسیب دیده‌اند.
 
– كه چه شود؟
 
– تا كه تكرار نكنی و تا كه فراموش كنند.
 
– اگر قرار بر فراموشی است، پس اعتراف به چه كاری می‌آید؟
 
– باید خطا را به یاد آورد، اگر می‌خواهیم فراموش شود. مگر نمی‌خواهی خطاكاری‌ات را فراموش كنند. پس اعتراف كن!
 
– من مقصر نبوده‌ام. قصوری صورت گرفته، اما من مقصر نبوده‌ام.
 
– هر جا كه قصوری باشد، همیشه مقصری هم هست. اعتراف كن تا این حافظه‌های رنج‌محور خیره مانده به دیروز با به یادآوردن، به دنبال فردای دیگری باشند. مسئولیت همین‌گونه ساخته می‌شود و تاریخ نیز.
– تاریخ را با حافظه‌ی من و خودت عوضی گرفته‌ای.
 
– تاریخ، حافظه من و تو نیز هست. من از دیروز خود فقط این را به یاد می‌آورم كه با خطاهای تو منهدم شده است. باید قربانی شدن‌ام را بپذیری تا بپذیرم برای ساخت و ‌ساز فردا در كنارت بنشینم. تاریخ برای اینكه از حافظه‌های زخم‌خورده‌ی من و تو فراتر رود، باید خاطرات من و تو را به یادآورد، و برای این‌كه آنها را به یاد آورد، باید فراموش نشود، و برای این‌كه فراموش نشود، باید به صدای بلند از آنها سخن گفت. باید تو خطایت را به رو آوری و من به رو بیاورم رنج‌هایی كه از خطاهای تو دیده‌ام.
 
– تا كی می‌خواهی مرثیه‌خوان دیروز باشی؟
 
– تا زمانی كه تو منكر داغ و درد من هستی. من مجلس ختم را وقتی می‌گیرم كه قبول كنی مرگی صورت گرفته است، حتی اگر عامدانه نبوده باشد.
 
– … و مقصر منم؟
 
– هر كس به اندازه‌ی امكان و اقتدار خودش. به اندازه‌ی همان امكان و اقتدارت خطاكار بوده‌ای، و باید بشنوم كه پشیمانی.
 
– دل‌ات خنك می‌شود؟
 
– دلم كه خنك شد، یاد می‌گیرم كه ببخشم، و ای بسا سهم خود را نیز در میانه‌ی این قصور به یاد آورم.
 
همه‌ی ماجرا این است : یا از دیروز چیزی نمی‌دانیم، یا به یاد می‌آوریم و فقط بخشی از آن را كه خود زیسته‌ایم (‌حافظه)، یا اینكه نمی‌خواهیم به یاد آوریم و فراموشی را بر‌می‌گزینیم. در این مثلث برمودای غیبت امر تاریخی، فراموشی آن، و یا به یاد آوردن تكه‌پاره‌ی آن، چیزی كه باقی می‌ماند رابطه‌ای است مختل با زمان : دیروز، امروز، و فردا. و چیزی كه از میان می‌رود تاریخ است. از زمانی كه هالبواكس، جامعه‌شناس، در سال‌های بیست ـ سی، با تفكیك تاریخ از حافظه، مدعی شد كه “تاریخ، از آنجا شروع می‌شود كه حافظه به پایان می‌رسد”. سال‌ها می‌گذرد. حافظه شده است، مسئله‌ی “معاصریت” ما.
 
اما این تفكیك قاطعانه، تاریخ را از امر زیست‌شده جدا می‌سازد و بدل به آن آگاهی‌ی صرفاً مفهومی‌ای می‌سازد كه بر فراز نشسته است. اما امروز مورخین چنین موقعیت بر فراز نشسته‌ای را برای تاریخ قائل نیستند و تاریخ را ریشه گرفته در همین حافظه‌های دم دست، فردی و جمعی، می‌دانند. گفتگوی تاریخ و حافظه، امروز در دستور كار همه‌ی مورخینی است كه با تراژدی‌های قرن بیستم سر و كار پیدا كرده‌اند. دغدغه‌ی اصلی مورخینِ شهروند پیدا كردن آن نقطه تعادلی است كه نه آگاهی انتزاعی تاریخی خدشه‌دار شود و نه حافظه‌های زخم‌خورده‌ی فردی نادیده انگاشته شود. در این دیالكتیك تاریخ و حافظه است كه می‌توان رابطه با امروز و فردا را با به یاد آوردن دیروز تعین بخشید. دیروز را به یاد آورد، بی آنكه زیر هجوم خاطره‌ی آن دفن شد. فردا را ترسیم كرد، بی‌آنكه فراموشی‌ی دیروز ضروری باشد.
 
یادآوری دیروز، گاه به قصد ذكر مصیبت است و فراهم آوردن مشروعیتی برای امروز خود. گاه منبع حق‌طلبی است و به قصد به‌دست آوردن موقعیتی در امروز. گاه به قصد اعاده‌ی حیثیت از خود. مهم‌تر از همه، یادآوری‌ی دیروز با همه‌ی پشت‌پرده‌هایش می‌تواند مرجع مشترك گفتگویی تازه میان حافظه‌های رقیب و خاطرات متخاصم شود. اعتراف به خطا، همان خطایی كه موجب رساندن آسیب به دیگری شده است، و پذیرش مسئولیت‌های فردی در چارچوب همین ساخت و ساز حافظه‌ی جمعی است كه معنا می‌گیرد و ضروری می‌شود. حافظه‌ی جمعی‌ای كه شكل‌گیری‌اش می‌تواند رفرانس زیست جمعی شود.
 
خطاهای فردی را به گردن فلك غدار و چرخ روزگار و ضرورت زمانه انداختن، یا به عهده‌ی این یا آن نظریه و دستگاه نظری گذاشتن، شاید یكی از راه‌های بازنگری گذشته باشد، اما از آنجا كه انسان را با همه‌ی خطاكاری‌ها و خطاپذیری‌هایش، در موقعیت قربانی‌كننده و یا قربانی‌شونده، نادیده می‌گیرد، قادر به برقراری‌ی ربط و رابطه‌ای قابل اعتماد نخواهد بود. انسان‌ها می‌مانند روی دست خودشان، با همه‌ی زخم‌ها و حسرت‌ها و آرزوهایشان، بخصوص با كینه‌هایی در انتظار لحظه‌ی محتوم انتقام.
 
 
تاریخ انتشار : ۳۰ / دی / ۱۳۸۶
 
منبع : هفته‌نامه شهروند امروز / شماره ۳۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : شروین یک بارedit
Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − 15 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.