منوی ناوبری برگه ها

جدید

چهار کلیشه‌ی جنبشِ دانشجویی

سوسن شریعتی
سوسن شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مقاله : چهار کلیشه‌ی جنبشِ دانشجویی
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : ــــــــــ
مناسبت : به مناسبتِ روزِ دانشجو



صحبت از جنبشِ دانشجویی کار دشواری است، چرا که، یا گوینده به موضعِ وعظ و دادنِ رهنمود می‌افتد، یا اینکه مجبور به تکرارِ کلیشه‌هایی می‌شود که جریاناتِ دانشجویی در سال‌های اخیر، خود، به آن‌ها رسیده‌اند، و دیگر نیازی به تکرارِ مکررات نیست. دانشجو، در رابطه با سن، و نیز نسبتی که با آگاهی دارد، تعریف می‌شود. اکنون نیز، در نگاهِ به جریانِ دانشجویی، مسجل شدنِ چهار کلیشه برای آن‌ها مایه‌ی خرسندی است.

یکی از این کلیشه‌ها، استقلالِ جنبشِ دانشجویی، و این امر است که، جنبشِ دانشجویی باید رویکردی انتقادی به قدرت، نهادهای مسلط، و معضلاتِ جامعه‌ی مدنی، داشته باشد، و به نوعی، به واسطه‌ی عدمِ تعلق به یک طبقه‌ی اجتماعی و عنصرِ آگاهی، ناظرِ نظمِ اجتماعی گردد.

کلیشه دوم، پرهیز از تبدیل شدن به ابزارِ اجرایی‌ی قدرت است. اگر تا دو دهه‌ی قبل، جریاناتِ دانشجویی‌ی موجود و ممکن، به بلندگوی نظمِ مستقر تبدیل شده بودند، امروز، برای دانشجو روشن شده که، باید اسبابِ استقلالِ خود را فراهم کند.

از سوی دیگر، و به عنوانِ کلیشه‌ی سوم، جریانِ دانشجویی، ظاهراً، به این باور رسیده است که، تبدیل شدن به شاخه‌ی جوانانِ احزاب، نیز وظیفه‌ی او نیست.

کلیشه‌ی چهارم هم، این است که، تعیینِ چشم‌اندازهای بلندمدتِ سیاسی و اجتماعی و غیرِقابلِ دسترس، که بنابر تعریف، وظیفه‌ی احزاب است، از حوزه‌ی اختیارات و توانایی‌های او خارج است، و او باید تعریفِ دوباره‌ای از میدانِ فعالیت و اهدافِ خود را سامان دهد.

اما، در بررسی‌ی مشکلاتِ جنبشِ دانشجویی، باید تصریح کرد که، جنبش دانشجویی را نمی‌توان از وضعیتِ عمومی‌ی اجتماعی جدا تصور کرد. جنبشِ دانشجویی، از همان ضعف‌هایی رنج می‌برد، که جنبشِ مدنی. هر دو، به ضرورتِ استقلال، و فاصله گرفتنِ از حوزه‌ی قدرت، پی برده‌اند، اما، هنوز راه‌های عملی و ممکنِ این استقلال را به تمامی تجربه نکرده‌اند، و از این رو، دایره‌ی انتخاب‌شان محدود است. یکی دیگر از مشکلاتِ جنبشِ مدنی و جنبشِ دانشجویی، متکثر بودنِ آن‌ها، و نمایندگی نداشتن‌شان است. جنبشِ دانشجویی، مانندِ جامعه‌ی مدنی، متکثر است، اما، این تکثر، شکلِ نمادین پیدا نکرده، و نمایندگانِ خود را ندارد. اتمیزه است، و فردگرا، اما، نمی‌داند چگونه آن را به یک اراده‌ی جمعی تبدیل کند، و دستِ آخر این‌که، جنبشِ دانشجویی، مانندِ جامعه‌ی مدنی، ناراضی و ناخشنود است، اما، در بیانِ مطلوب و ممکنِ آن، دچارِ سردرگمی است. از همین رو، شاید، به کار بردنِ تعبیرِ “جنبش”، درباره‌ی فعالیت‌های متعددِ جریاناتِ موجودِ دانشجویی، کمی زودرس باشد. علاوه بر این‌ها، این‌که مدام وجهِ انتقادی‌ی دانشجو، در تقابلِ با قدرت، تعریف شود، خود، مشکل دیگری است. وقتی همه چیز از کانالِ سیاسی تعریف شود، بسته شدنِ آن دریچه، به هر دلیلی، زمین‌گیر ساختنِ هر حرکتی است.

لازمه‌ی بروزِ یک “اتفاق”، و مثلاً، سر زدنِ یک جنبش، هم‌دستی‌ی سه مولفه‌ی “اراده”، “تخیل” و “اندیشه” است. امروز، با بحرانِ این هر سه مولفه مواجهیم. همه‌ی آن نقاطِ عزیمتِ اولیه‌ی تئوریک، که دیروز ما را وادار به حرکت می‌کرد، امروز محل تردید است. لذا، الگوهای سابقِ تکان خوردن، کهنه و مندرس به نظر می‌آید. اساساً، نَفس داشتنِ الگو در ابهام است. آیا باید اصلاً الگویی داشت یا نه؟ اراده‌ی معطوف به تغییر نیز زیر سوال است: از کجا معلوم که تغییر سرمنشاءِ خشونت نشود؟ و آنچه فردا اتفاق می‌افتد، بهتر از امروز باشد؟ و سومین عنصر، یعنی تخیل، آنچه که چاشنی‌ی هر حرکتِ اجتماعی است، و نامِ دیگرش امید یا فردای بهتر است نیز، به‌گونه‌ای، تعطیل شده است.

در خصوصِ تفاوت‌های جنبشِ دانشجویی‌ی کنونی، و دهه‌ی چهل و پنجاه نیز می‌توان گفت که، اگر در آن زمان، “سیاست، ایدئولوژی، و رادیکالیسم سیاسی”، و به عبارتی، رویکردی اتوپیستی، اکسیر و ترکیبی تکان‌آفرین بود، امروز، چنین معجونی، در اختیارِ دانشجو نیست. این معجون، در لابراتوارِ واقعیت، و دو دهه‌ای که از انقلاب می‌گذرد، تجزیه شده است، و بی‌خاصیت. نه فقط دانشجویان، بلکه، بسیاری از اکتورهای سیاسی‌ی همان دهه نیز، نسبت به عملکرد و بینشِ دیروزی‌ی خود، به عالم و آدم نقد دارند، و قانع شده‌اند که، باید به گونه‌ای دیگر عمل کرد. اما، اکنون، جنبشِ دانشجویی باید به بازتعریفِ جایگاهِ نسلی‌ی خود بپردازد، و خود را، قبل از هر چیز، به عنوانِ یک جنبشِ اجتماعی تعریف کند، و برای این کار، به دنبالِ اشکالِ جدیدِ حضورِ اجتماعی باشد.

یکی از دلایلی که، امروز غیبتِ این راه‌کارها، در عرصه‌ی عمومی، بیشتر از همه وقت، احساس می‌شود، تعریف و اعتبارِ تغییر را، در گروِ سیاست و فعالیتِ سیاسی دانستن، بوده است. محدود بودنِ تشکل‌های دانشجویی، یکی دیگر از نقاطِ ضعفِ جنبشِ دانشجویی در ایران است. این‌که تنها جریان‌های موجود در دانشگاه‌ها، انجمن‌های اسلامی، و یا بسیجِ دانشجویی هستند، با همان تقدمِ سیاست، که اشاره شد، طبیعتاً، طیفِ وسیعی از بدنه‌ی متکثرِ دانشجویی را، بیرون از درها می‌گذارد.

دریافتedit


تاریخ انتشار : ۱۶ / آذر / ۱۳۸۴
منبع : روزنامه شرق

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

8 − 4 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.