منوی ناوبری برگه ها

جدید

پس زیرکی باید، یاران!

تقی رحمانی

 

تقی رحمانی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

 
نویسنده : تقی رحمانی
 
موضوع : ـــــ
 
 
زندگی جاری شدن در خیابان است. خیابانی که انسان‌ها می‌خواهند با هم چیزی را بگویند.
 
زندگی در روز سیزدهم آبان در خیابان‌های تهران جریان داشت، و چند شهر دیگر.
 
اما چرا خشونت؟ چرا پرهیز و نهی از از تجمع انسان‌ها.
 
زنجیره ای از انسان‌ها ،با تنوع نسل‌ها به پیشتازی نسل جوان و به‌خصوص دخترها می‌آمدند که با رفتار مدنی، تظاهر سیاسی انجام دهند. شعار “سکوت” یا “نه شرقی ،نه غربی، دولت سبز ملی “، رنگ سبز ایرانی که ریشه ملی ـ مذهبی دارد و در اتحاد به هم پیوسته نسل‌ها نماد جنبش ایرانی است. شاید مسئولان ندانند که حتی مدارس راهنمایی و دبیرستان در درون حیاط و کلاس‌های درس نیز تظاهرات کردند،‌ یار دبستانی خواندند و مدرسه را سبز کردند. سیزدهم آبان می‌توانست در تداوم روز قدس، نوعی تعامل مدنی ایرانیان باشد.
 
در کنار یکدیگر هم متفاوت، اما با هم. عده ای معتقدند که اوضاع کشور عالی است. و بسیاری می‌گویند نه چنین نیست، باید تغییر کند، هر دو در کنار هم شعار مخصوص خود را بدهند. این نوع تعامل به نفع همه است. بازی برد ـ برد است. هیچ کس از اصل نمی‌افتد، شاید مدتی از قدرت کناره‌گیری کند، اما می‌ماند و باز توان بازگشت دارد. این نوع تعامل کردن به پیشواز دموکراسی و جامعه مدنی رفتن است. استمرار تعامل، راه نجات جامعه است. از همین روی که رفتار مدنی ـ سیاسی استقامت ،صبوری، دلیری، و ایثار می‌خواهد، شدت و غلظت چاره کار نیست.
 
اما حریفان با شدت، خشونت به کار می‌برند. در نتیجه، لااقل صدها هزار نفر امکان تجمع و شعارهای مسالمت‌آمیز را پیدا نکردند. دسته ،دسته مردمان به سوی سفارت امریکا می‌رفتند تا هم‌چنان بر اساس منافع ملی از استقلال ملی و دموکراسی دفاع کنند.
 
دقت کنید که سفارت امریکا خود جوش اشغال شد، اما زمانی که حکومتی شد به انحراف رفت. این بار لااقل صدها هزار نفر آمده بودند که خود جوش باز بگویند که ما مردمی هستیم و باورهای سبز زندگی داریم، استقلال داریم، اما آزادی را با استقلال می‌خواهیم.
 
در مقابل، خیل عظیم نسل‌های متفاوت، از بیست ساله تا هشتاد ساله، چه دیدند؟ سازمان‌دهی بزرگ نیروهای انتظامی، نظامی، امنیتی، و لباس شخصی، که به گفته بعضی ۸۰ تا ۱۰۰ هزار نفر که مامور بودند که از تجمع سبز جلوگیری کنند.
 
شیوه ممانعت بسیار مهم بود، راهبندان خیابان‌ها، حضور ناخواسته مردم در پیاده‌روها ،هجوم موتور سوارها به پیاده‌روها برای حرکت دادن جمعیت. جمعیت چند هزار نفری حمایت‌شده در جلو سفارت، چیدن اتوبوس‌های خالی در دو سوم خیابان طالقانی، برخورد تند با هر تجمع و به کارگیری سطوح متفاوت از خشونت با مردم به وسیله کسانی که زدن زنان را جایز نمی‌دانند. و پراکنده کردن مردم از میرداماد تا امیر اباد شمالی و از ونک تا میدان فردوسی و…
 
این تاکتیک به کارگیری شدت و خشونت، موجب شد که لااقل صدها هزار نفر معترض شعار ندهند و در عوض تجمع‌هایی شکل بگیرد که به شدت با فشار کتک و گاز اشک‌آور و دستگیری مواجه بود. در این حالت شعارهای گوناگونی باب می‌شود که دیگر بیشتر عکس‌العملی است، و بیشتر بروز عواطف و احساسات است تا شعارهایی در چارچوب راهبرد. شعار راهبردی، خصلت ترویجی، تبلیغی، و آموزشی دارد و منتهی به هدف است، اما شعار عاطفی و احساسی، جدا از درستی و نادرستی، برای بروز حالت‌های عکس‌العملی است.
 
به تعبیر من، اگر اجازه می‌دادند که حدود ۲ تا ۲/۵ میلیون جمعیت سبز تجمع می‌کردند، فقط یک شعار بزرگ و فراگیر داده می‌شد. شعارهایی مانند “نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملی” و نیز “نیروی انتظامی، تشکر ،تشکر”. اما چرا چنین اجازه‌ای ندادند.
 
آنان به تجربه می‌دانند که جمعیت عظیم ملایم‌تر است، اما برنده‌تر و موثرتر عمل می‌کند و در حقیقت پیروز می‌شود. خواسته اقشار متوسط در ایران بر حق است و مقاومت در برابر آن حماقت جلوه می‌کند.
 
برخی از حاکمان قدرت‌مند می‌دانند که باید تند و شدید و غلیظ عمل کرد، تا اکثریت را منفعل کرد و بعد با اقلیت برخورد تند و شدید کرد و با ایجاد رعب پیروزی بدست اورد. این تاکتیک بارها در جامعه ما جواب داده و ناکامی برای مردم به‌دست آمده است.
 
باید از تجربه‌ها پند گرفت. مسئول یک گروه کوهنوردی باید همه اعضاء را به قله برساند، نه فقط چند نفر را، در این صورت او شکست‌خورده قلمداد می‌شود. مسئولان جنبش سبز فقط موسوی و کروبی نیستند، مهمتر از رهبران پایه‌های ارتباطی، یعنی فعالان آن، هستند که مدیریت و اجرا و نظریه‌سازی برای جنبش می‌کنند. در تاریخ ما این فعالان گاه توانسته‌اند بهتر از رهبران و زمانی بسیار بد عمل کرده‌اند ،مانند اشغال سفارت امریکا در سال ۱۳۵۸ که سی سال ملت ما را در مسیری نادرست قرار داد.
 
باید توجه داشت که نقشه راه آنان، یعنی حاکمان، روشن است: تفرقه در میان رهبران، فاصله میان فعالان که شامل روشن فکران ،دانشجویان و نخبه گان سیاسی می‌شود.با توده مردم که هر دو به فاجعه سبز منتهی می شود.
در حالیکه قدرت سبز در مطالبه‌محوری، مسالمت‌آمیز بودن و صبوری نهان است.
 
 
پیوند همه نسل‌ها در جنبش سبز :
 
۱. پیوند نسل‌ها به پیشتازی جوانان
۲. مدیریت فعالان با تجربه سیاسی ـ مدنی
۳. رهبری اخلاقی و قراردادی که امروز با نام موسوی و کروبی برجسته می‌شود.
 
با این وصف، نقش فعالان با تجربه در ایران، که در حقیقت نقش رابط غیرتشکیلاتی راس با بدنه را بازی می‌کند، مهم است. چرا که در سایه پیوند نسل‌ها، با معیار فوق که بر پایه اعتدال ،سماجت و مطالبه و پی‌گیری است، نقشه راه آنان خنثی می‌شود.
 
نقشه راه آنان بر اختلاف‌افکنی، رادیکال کردن شرایط، جدایی نسل‌ها، اختلاف رهبران، و تشتت فعالان مبتنی است. از همین روست که باید بر سر پیمان و قراردادها و خواسته‌های روشن پابرجا ماند.
 
قراردادی اخلاقی بودن رهبران،‌ امری اخلاقی است. کشاندن همه نسل‌ها برای فعالان امری مدیریتی است. این تجربه جدید است. اما آنان می‌خواهند گذشته را برای ما تکرار کنند: اکثریت منفعل، و اقلیت رادیکال اما سرکوب‌شده.
 
 
عمل و شعار آن‌ها: جمع کردن مسئله، حذف کردن و طرد کردن رقیبان است.
 
شعار و شیوه جنبش سبز: حل کردن مسئله، هضم کردن رقیبان و تعامل با دگراندیشان است.
 
چون اهداف متفاوت است، شیوه‌ها نباید یکسان باشد .
 
در این میانه، نقش فعالان، یعنی روشنفکران و دانشجویان، در مدیریت مسائل بدون افراط و تفریط و عملکرد رهبری که ملاحظه‌کار نباشد و جوانانی که تند نشوند و مردمی که منفعل نگردند، مهم است.
 
باور کنید که با درایت می‌توان جنبش سبز را به کامیابی رسانید.
 
 
تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۱۳۸۸
 
منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

ویرایش : شروین یک بارedit
Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار + سیزده =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.