منوی ناوبری برگه ها

جدید

پارادایمی برای اندیشیدن

درباره شریعتی
علیرضا کنعان‌رو فومنی

.

نام مقاله : پارادایمی برای اندیشیدن
نویسنده : علیرضا کنعان‌رو فومنی
موضوع : ــــــــــ
گروه‌بندی : موافقان _ تشریحی



از شریعتی نوشتن، هم‌چون از خود گفتن، همراه با زجری جان فرساست. گویی شریعتی همان خود است، و مرزی میان خرد و احساس من و او وجود ندارد. اگر هم‌افق و هم‌احساس شریعتی باشی، با درد او گریه می‌کنی، و با دغدغه‌اش زندگی، چه، خود این‌گونه بود و وجود را اصل بر موجود می‌دانست. او روح گشوده‌ی خود را از زندان زمان رها کرده و هم‌افق و هم‌درد بزرگان، مصلحان، و پیامبران می‌کرد. شریعتی رابطه‌ی درون و برون را به صورت انضمامی می‌نگریست، ما هم امروز، که “در عین بلا” زیست می‌کنیم، هم‌دردی چون شریعتی یافته‌ایم، تا ادامه‌ی راهش مرهمی باشد برای من، برای ما، و برای دیگران.

شریعتی از میراث‌گذاران اندیشه‌ی معاصر ما بوده است، میراث‌گذاری که امروز خود به عنوان بخشی از میراث بزرگ تفکر ایران زمین به شمار می‌آید. شریعتی با منابع گسترده و نگاهی وجودی و الهام‌گیرانه به این منابع، و هم‌چنین با استفاده از استعداد ذاتی‌ي ایجاد ارتباط با افق‌های متنوع، و بهره‌مندی از نیروی خلاق بیان، در جامعه ما پارادایم‌ساز شده است. شریعتی، به معنای علمی‌ی کلمه، صاحب پارادایم و سرمشق بوده است، همان‌طور که پاستور در پزشکی و فروید در روانشناسی. به گفته تامس کوهن (فیلسوف علم)، “پارادایم عبارت است از مجموعه‌ی فرضیاتی بنیادی که با تعیین انواع مفاهیم و روش‌های مجاز برای جمع‌آوری و تفسیر داده‌ها، خطوط جستار علمی را روشن می‌سازد”. همان‌طور که فرض بنیادی لوئی پاستور رابطه‌ی بین باکتری و بیماری بود، و مبنای سازمان روانشناختی‌ی فروید، نسبت دادن تعارضات ذهنی به عوامل ناهشیار فردی. اما فرض(یا فرض‌های) بنیادی‌ی شریعتی چه بود؟

در پاسخ به این پرسش، ابتدا باید دو نکته را در نظر آورد:

اول این‌که شریعتی هرگز به عنوان یک آکادمیسین صرف در جامعه مطرح نبوده، و علاوه بر “تقریر حقیقت”، “تقلیل مرارت” نیز از جایگاهِ والایی در نظام اندیشگی‌ی او برخوردار است، یعنی شریعتی روشنفکر (با تعریفِ فرانسوی‌ی آن) بوده، نه دانشمند، و این‌که علاوه بر “تبیین”، نظرگاه عمیقی نسبت به “تغییر” نیز داشته است.

دوم دلیل این‌که شریعتی روشنفکر تک‌ساحتی نبوده است. اگرچه رگه‌ی جامعه‌شناختی‌ی اندیشه‌ی شریعتی بسیار پر رنگ و پر نقش و نگار است، اما این، تنها زاویه‌ی دید وی به پدیده‌ها، تاریخ، و انسان نیست.

با ذکر این دو نکته، می‌توان هسته‌ی سخت اندیشه‌ی شریعتی، یا فرضیات بنیادی‌ی وی (با تعریفِ کوهن) را چنین استنباط کرد:

۱. نگاه اجتماعی ـ انسانی به مذهب
۲. اعتقاد به دموکراسی‌ی رادیکال
۳. نقد فرارونده‌ی سنت
۴. روایت فرامدرن با تکیه بر انسانشناسی‌ی معنوی
۵. تغییر ماورای تبیین
۶. نقد رادیکال سلطه در همه‌ی ابعاد
۷. نگاه دیالکتیکی به پدیده‌ها
۸. خوانش تاریخی و توجه به جغرافیای افکار، افعال، اقوال، و…

شریعتی روشنفکری سه‌گانه است. از این باب که هم سهم دل (الهام، عاطفه، شهود و نظایر آن) را ادا نموده، هم بر بام خرد (دیالکتیکی) و تحلیل (تاریخی ـ جامعه‌شناختی) و تفسیر (هرمنوتیکی) قدم گذاشته، و هم حرمت تغییر را پاس داشته است. از این جهت وی، هم صاحب عرفانی وجودی، عملی، و شورمندانه است، هم اسلام‌شناس‌ی متجدد (نه با معنایی که خود از تجدد مراد می‌کرد) و هم حقیقت‌جویی‌ی متفکر است، و هم مسلمانی انقلابی با نگاه به “تغییر ماورای تبیین”، یا به نوعی انقلاب اجتماعی‌ی پس از آگاهی(البته این‌ها کاملاً از هم منفک نبوده و معمولاً در عرصه‌ی عمل پا به پای هم پیش می‌روند).

اگر چه شریعتی بیش‌تر سخن گفته، اما همواره برای مخاطب‌اش هم‌چون متنی بوده است. یعنی خواننده‌ی شریعتی با رویکردی “سلف‌سرویسی” نیازهای روزمره خود را به شریعتی عرضه کرده و گاهاً در مسیری پیش رفته، که شریعتی پیش از آن، به بی‌راهه بودنش اذعان داشته است. اینجاست که ساختارها سلطه‌ی خود را بر خواننده‌ی متن‌ی چون شریعتی تحمیل می‌کنند. اگر آن سه‌گانه‌ی شریعتی را، همان‌گونه که خود نام برده، به ترتیب، کویریات، اسلامیات و اجتماعیات بدانیم، این اجتماعیات(مجموعه‌ی استراتژی‌ها و تاکتیکها) بوده که در زمانه‌ی شریعتی(دهه‌ی ۵۰) مورد بهره‌برداری‌ی مخاطب وی قرار گرفته، بعد اسلامیات، و سپس کویریات.

اما زمانه‌ی شریعتی چگونه عصری بوده و چه ساختارهایی بر ذهن و عین مردمان‌اش حکم می‌رانده‌اند:

۱. برتری عمل بر تفکر
۲. اولویت عدالت (اقتصادی) بر آزادی
۳. جوان بودن مخاطبان
۴. محکومیت مذهبی‌ها در برابر حاکمیت سکولارها در جامعه‌ای مذهبی و…

در این فضا است که اجتماعیات شریعتی بیش‌تر مورد توجه قرار می‌گیرد، تا جایی که برخی استراتژی‌هایی که شریعتی را در جایگاه نقد آنان می‌شناسیم، از برخی وجوه مطروحه در این دسته از آثار وی بهره‌برداری‌هایی چند نموده‌اند. با این توصیف، شریعتی بیش از آن‌که در دهه‌ی پنجاه در اذهان طیف وسیع مخاطبان‌اش عارف‌مسلکی درون‌گرا و یا متفکری اسلام‌شناش باشد، روشنفکری انقلابی و در پی‌ی ایجاد نهضت و سرنگونی‌ی وضع موجود است. از این دوران باید به عنوان غلبه‌ی عینیت شریعتی نسبت به ذهنیت، و همین‌طور درونیات وی نام برد.

با گذشت زمان، و تغییر عینیت جامعه‌ی ایران، و قرار گرفتن پرسش‌های نو در پیش روی خواننده‌ی متن شریعتی، اسلامیات و کویریات وی در برابر مخاطب‌اش قد علم نمود. امروز به نظر می‌رسد در بین پیروان اندیشه‌ی شریعتی، با یک تغییر، نسبت میان سه‌گانه‌های وی مواجه هستیم. همان‌گونه که در زمانه شریعتی با دستگاه فکری‌ی وی بر پایه‌ی اجتماعیات به عنوان زیربنا و اسلامیات و کویریات به عنوان یک رگه‌ی روبنایی مواجه بودیم، اکنون، این نسبت، به‌طور وارونه مورد بازخوانی قرار می‌گیرد. یعنی کویریات حاوی مجموعه‌ی مباحث فلسفی ـ عرفانی ـ اخلاقی‌ي شریعتی به‌عنوان زیربنای اندیشه‌ی وی شناخته شده و اسلامیات در نقش تاملات دین‌شناسی‌ی او پس از آن مورد بحث قرار می‌گیرد، و در وهله‌ی آخر توجه به اجتماعیات به‌عنوان مجموعه‌ی استراتژی‌ها و تاکتیک‌های مد نظر شریعتی مورد خوانش واقع می‌شود.

به نظر می‌رسد این تغییر نسبت، بیش از هر کس، بر مذاق خود شریعتی خوش آید، چرا که وی در تعریف سه‌گانه‌هایش، کویریات رابرای خود، اسلامیات را برای خود و مردم، و اجتماعیات را برای مردم می‌خواست. با تعریفی دیگر، این تغییر نسبت آثار شریعتی، در واقع تغییر جهت دادن از توجه به عینیت و ذهنیت و درون شریعتی، به درون، ذهنیت، و سپس عینیت وی به شمار می‌آید.

شریعتی خود انسانی شفاف در عرصه‌ی زندگی بود، و در گفتگوهای تنهایی و کویرش درونیات خود را بی‌پرده در برابر خواننده قرار داده است. امروزه در زمانه‌ای که اخلاق جز مفهومی ذهنی و نهایتاً کلامی نیست، و با افعال خیل عظیمی از جامعه جمع ناشدنی می‌نماید، شاید ارائه‌ي الگوهایی مثبت، چون شریعتی، بتواند اندکی به اخلاق دگرخواهانه و نوع‌دوستی و محبت فرا بخواند. این کار مختص شریعتی هم نیست، افرادی چون مصدق، بازرگان، طالقانی، سحابی‌ها و… خود صاحب تجربیات بدیع اخلاقی در عرصه‌ی اجتماعی هستند که می‌توانند در این وادی الگو و سرمشقی موثر باشند.

با همه‌ی این تفاصیل، امروزه کویر و گفتگوهای تنهایی و نیایش شریعتی اصل، پایه، و مبنا محسوب می‌شوند، و جهت‌گیری‌های طبقاتی اسلام، و تشیع علوی و تشیع صفوی، و اسلام‌شناسی، پس از آن قرار می‌گیرد، و در انتها مذهب علیه مذهب، چه باید کرد، و ازکجا آغاز کنیم جایی برای خود دست و پا می‌کند.

نوشریعتی

اما امروز جریانی خود را ذیل پارادایم شریعتی مطرح می‌سازد که علاوه بر بازگویی و بازخوانی(به سبک شریعتیست‌ها) به بازسازی‌ی اندیشه‌ی وی نیز همت گمارده و در پی‌ی تکمیل استراتژی‌ی شریعتی پیش می‌رود.

برخی مولفه‌های این جریان، که به “نوشریعتی” نام‌گذاری شده، از این قرارند :

۱. حفظِ هسته‌ی سختِ اندیشه‌ی شریعتی :

جریان نوشریعتی هسته‌ی سخت و مفروضات اصلی‌ی اندیشه‌ی شریعتی را، که پیش از این ذکرشد، حفظ کرده، و سخت بدان پای‌بند است.

۲. برجسته‌سازی برخی درون‌مایه‌های گفتمانِ شریعتی:

این جریان، در خوانش خود از شریعتی، تاکیدِ اساسی بر اگزیستانسیالیسم وی داشته، و همین‌طور، بیانِ شورمندانه‌ی شریعتی از آزادی را به عنوانِ عناصرِ مانای اندیشه‌ی او برجسته‌سازی می‌کنند.

۳. ترکیب، تلفیق، و در نهایت تکمیل استراتژی و پارادایمِ شریعتی:

جریان نوشریعتی با تلفیق نگاه توسعه‌گرای عدالت‌طلب با پارادایم شریعتی، سعی در تکمیل پروژه‌ی وی داشته، و آرمان‌گرایی و جهت‌یابی‌ی شریعتی را با نگاه اجرایی، جزئی، و تحققی ترکیب می‌کند. هم‌چنین نوشریعتی‌ها با حفظ جهت‌گیری‌ی کلی‌ی استراتژِیک “آگاهی‌بخش _ آزادی‌بخش” به تکمیل آن بر اساس توجه به تغییرِ عینیت، و همین‌طور، تحول در نسبت‌های ساختاری، طبقاتی، و فرهنگی‌ی جامعه دست می‌زنند.

۴. ارتقاءِ گفتمانِ شریعتی :

جریان نوشریعتی به ارتقاء گفتمان شریعتی از طریق بازگشت به منابع وی و ردگیری‌ی تحولات فکری‌ی آن منابع می‌پردازد. از این جمله می‌توان به فلسفه‌ی اگزیستانس، مارکسیسم نو، الهیات وجودی و رهایی بخش و… اشاره کرد، که مورد بازخوانی و بازتولید آنها در درون گفتمان و پارادایم شریعتی واقع می‌شوند.

۵. نقدِ فرارونده‌ی شریعتی :

نوشریعتی‌ها برخی از وجوه اندیشه‌ی شریعتی را با نیتِ فراروی و تکمیل، موردِ نقد و بازسازی قرار می‌دهند.

در مجموع، جریان نوشریعتی، با تکیه بر میراثِ شریعتی، معتقد به دیالکتیک درون و بیرون است. البته، نوشریعتی‌ها، هم‌چون اگزیستانسیالیست‌های مذهبی، اضافه می‌کنند که، این تنها اندیشه‌ها نیستند که، جهت‌گیری‌ی افراد را، در طولِ حیات، مشخص می‌کنند، بلکه، نقشِ نیات و خواست‌های درونی، در این نگاه، پُر رنگ می‌شود. بر همین اساس، در نظام فکری‌ی اسلام، علاوه بر علی و حسین، معاویه و یزید هم وجود داشته، و در تاریخِ مارکسیسم، هم استالین بوده و هم لوکاچ و بنیامین، و در منظومه‌ی دین هندو، هم گاندی وجود داشته و هم نجس‌پندارها، و… بر همین اساس، انسان‌های خوب و بد تاریخ، در همه‌ی فرم‌ها، و در تمامی‌ی نظاماتِ فکری، خود را بازتولید کرده‌اند.

از طرف دیگر، جریان نوشریعتی، با تغییر جایگاه آرمان، از گستره‌ي ذهن به افق آن، جایی را برای نگاه توسعه‌گرا، تحققی، و جزئی‌نگر می‌گشاید، تا علاوه بر پردازش مفهوم، به پیرایش مصداق‌ها هم وارد شود.


تاریخ انتشار : ۲۹ / خرداد / ۱۳۸۹
منبع : سایت رسمی دکتر شریعتی

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × چهار =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.