منوی ناوبری برگه ها

جدید

ناممکن بودن جامعه‌شناسى دین در ایران

سارا شریعتی

 

سارا شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

 
سخنران : سارا شریعتی
 
موضوع : متنِ صحبت در نشستِ گروهِ علمى ـ تخصصىِ دین در همایشِ مسائلِ علومِ اجتماعىِ ایران
 
مکان : انجمن جامعه‌شناسی ایران
 
 
موضوعِ این نشست را موانعِ رشدِ جامعه شناسىِ دین در ایران پیشنهاد کرده‌اند. جسارتاً اما مى‌خواهم نه در موانعِ رشد بلکه از نا ممکن بودنِ جامعه شناسىِ دین در ایران سخن بگویم.
 
حدوداً دو سالِ پیش، گروهِ جامعه شناسىِ دین در انجمنِ جامعه شناسى شکل گرفت و من مُصَمم بودم که در شکل گیرىِ این گروه و شکل گیرىِ رویکردى جامعه شناسانه به دین سهمِ کوچکى داشته باشم. برایم غریب بود که در ایرانى که مسائلِ اجتماعى‌اش چنین با دین پیوند خورده است، جامعه شناسىِ دین جایگاهى تا بدین حد کوچک و ضعیف در آموزش و پژوهش‌هاى ما داشته باشد. تجربهٔ تشکیلِ این گروه البته که تجربهٔ موفقى بود، یکى از فعال‌ترین گروه‌هاى انجمن است و به یُمنِ تلاش‌هاى مسئولینِ گروه، تا به حال سخنرانى‌ها و مباحثِ بسیارى را برنامه ریزى کرده است اما، تجربهٔ چند سالهٔ من در کارِ جامعه شناسىِ دین در ایران، بارها مرا به بُن بست کشانده و به اینجا رسیده‌ام که جامعه شناسىِ دین را امروز و در ایران، گاه نا ممکن بدانم.
 
جامعه شناسى که اغلب یا به تاریخِ نظریاتِ جامعه شناسان درخصوصِ دین و موقعیتِ دین در جهانِ امروز تقلیل مى‌یابد و یا زمانى که پایش به ایران کشیده مى‌شود تبدیل مى‌شود به پژوهشى جامعه نگارانه درخصوصِ انواعِ دیندارى‌ها. و در هر دو حال، در تحلیلِ دینامیسمِ حیاتِ دینى در جامعهٔ امروز، در برابرِ تکثر، تجزیه، باز ترکیب و تحولاتِ این حوزه در جامعهٔ ما، ناتوان یا خاموش مى‌ماند. این ناتوانى یا خاموشى به دلیلِ موقعیتِ ویژهٔ جامعه شناسى، موقعیتِ ویژهٔ دین، موقعیتِ خاصِ جامعه شناسِ دین، و خصوصاً به دلیلِ شرایط و زمینهٔ دینىِ جامعه و قدرت در شرایطِ ملتهبِ امروز است. همهٔ این مفاهیم بارِ عاطفىِ سنگینى دارند که ناخودآگاه عمل مى‌کنند و کار را بر جامعه شناسِ دین بسیار سخت، اگر نگویم نا ممکن، مى‌کند. توضیح مى‌دهم :
 
جامعه شناسى، خود به عنوانِ یک رشتهٔ علمى، در ایران موقعیتِ شکننده‌اى دارد. جامعه شناسى به عنوانِ علمى که فرزندِ مدرنیته است، سرنوشت‌اش با مدرنیته، با جوامعِ مدرن، با فرهنگِ غربى و با نام‌هایى چون مارکس، وِبِر، دورکهیم، زیمِل و… پیوند خورده است. رشته‌اى جوان است، و از هر سو موردِ سوال. برخى از منظرِ سیاست و دین، جامعه شناسى را به عنوانِ یک رشتهٔ غیرِ خودى و غربى موردِ سوال قرار مى‌دهند، و برخى دیگر از منظرِ آکادمیک به عنوانِ رشته‌اى که مختصِ جوامعِ پیچیدهٔ مدرن است و در اجتماعِ سنتىِ ما نا کارآمد است و برخى دیگر با رویکردى فلسفى، تاریخى یا روانکاوانه… جامعه شناسى را تقلیل گرا و نزدیک بین مى‌خوانند. این مجموعه جامعه شناسى را در صفِ مقدمِ رشته‌هایى در علومِ انسانى قرار مى‌دهد که باید اصلاح و تربیت‌اش کرد و این شرایط موقعیتِ جامعه شناسى را به عنوانِ یک رشتهٔ علمى شکننده کرده است و جامعه شناس را ناگزیر که مُدام در موقعیتِ دفاع از این رشته قرار بگیرد.
 
دین به نوبهٔ خود، به تعبیرِ دورکهیم، هنوز در ایران در زُمرهٔ مُحَرَّمات و در قلمروِ ممنوعه است. نمى‌تواند موضوعِ علم قرار گیرد. به تفسیرِ خود از خود بسنده مى‌کند و در برابرِ تفسیرِ بیرونى از خود، مقاومت مى‌کند. هر بار که با رویکردى جامعه شناسانه، کارکرد و سازمان‌ها و گروه بندى‌هاى دینى را در جامعه تحلیل مى‌کنیم، ناگزیریم که تفسیرِ دین از خودش را نیز همزمان ارائه دهیم. نمى‌توانیم به کارِ جامعه شناسانه بسنده کنیم. گویى رویکردِ جامعه شناسانه یا کافى نیست و یا شُبهه زا است و درنتیجه براى تکمیل و رفعِ شُبهه از آن مى‌بایست قرائتِ دین را نیز از موضوعِ موردِ مطالعه ارائه داد و از این رو است که در برابرِ یک اثرِ جامعه شناسىِ دین، ناگزیر پاورقى مى‌زنیم. به ترجمهٔ جامعه شناسىِ ادیانِ ژان پل ویلم که یک کتابِ درسىِ جامعه شناسىِ دین در اروپا است نگاه کنید. این موقعیتِ خاص درخصوصِ جامعه شناسِ دین نیز مصداق مى‌یابد.
 
جامعه شناسِ دین، به گفتهٔ بوردیو، یا دیندار است و یا دیندارِ سابق. اگر دیندار است، متهم است که نمى‌تواند فاصلهٔ انتقادى را که شاخصهٔ یک رویکردِ علمى است با موضوعِ موردِ مطالعهٔ خود ایجاد کند و درنتیجه جامعه شناسىِ دین در کارِ علمىِ دیندار، به نوعى صورت بندىِ عالمانه از ایمانِ مذهبىِ خویش بدل مى‌شود که به جامعه شناس اجازه مى‌دهد تا “مزایاى یک روشن بینىِ علمى را با مزایاى یک ایمانِ مذهبى” با هم جمع کند. و اگر دیندارِ سابق است، همواره شائبهٔ سوءِ نیت داشتن و این‌که نمى‌تواند غیرِ جانبدارانه با موضوعِ کارِ خود برخورد کند بر سرش هست و این‌که تحقیقِ علمی‌اش در جهتِ اثبات و تحکیمِ موضعِ امروزین‌اش قرار مى‌گیرد. اگر نه این و نه آن است، ( نه دیندار است و نه دیندارِ سابق )، کم‌تر احتمالِ آن مى‌رود که دین را موضوعِ مطالعه و کارِ خود قرار دهد.
 
این بحثى است که بوردیو ۲۰ سالِ پیش به نحوِ دیگرى در نشستى درخصوصِ جامعه شناسىِ دین طرح کرد. اما در ایرانِ امروز به دلیلِ شرایطِ خاصِ یک جامعهٔ انقلابى، سیاسى، دینى… این شرایط پیچیده‌تر و بغرنج‌تر از ۲۰ سالِ پیشِ اروپاست. درنتیجه نسبتى که جامعه شناسِ دین با جامعه شناسىِ دین برقرار مى‌کند اغلب، نسبتى بُغرنج و مساله ساز است و از این روست که به محضِ آنکه مى‌گوییم در جامعه شناسىِ دین، انگیزه‌هایمان موردِ سوال قرار مى‌گیرند و با پرسش‌هایى از این دست رو به رو مى‌شویم که شما خودتان چه هستید ؟ دیندارید ؟ بى‌دینید ؟ منظور و هدفِ شما از مطالعهٔ دین در جامعه چیست ؟ چنانچه در جایى خواندم، که درخصوصِ یک کتابِ جامعه شناسىِ دین که اخیراً ترجمه شده است نوشته : این کتابی است که یک بى‌دین نوشته و یک بى‌دین ترجمه کرده و یک دیندار آن را درس مى‌دهد.
 
شرایطِ دینىِ جامعه و قدرتِ سیاسى و هم‌چنین زمینهٔ انقلابى در ایران چنان مُلتهب است و چنان بارِ عاطفىِ دین و سیاست را سنگین کرده، که عملاً کار بر جامعه شناسِ دین نا ممکن مى‌شود. همه‌چیز از منظرِ “موضع”، “منفعت” و “ انگیزهٔ ” شما تحلیل مى‌شود و درنتیجه، مُدام متهم مى‌شوید ! یا به این‌که مى‌خواهید جامعه شناسى را دینى کنید و یا به این‌که مى‌خواهید از دین تقدس زدایى کنید. در این شرایط، جامعه شناسِ دین ناگزیر مى‌بایست یا براى کسبِ اعتبارِ علمىِ خود و رشته‌اش، تعلقاتِ خود را نفى کند و یا براى زیرِ سوال نرفتنِ دیندارىِ خود، رویکردِ جامعه شناسانه‌اش را حک و اصلاح کند.
 
در نتیجه، در این شرایط، مثلاً پرداختن به مهمترین مسائلِ امروزىِ جامعه شناسىِ دین که عبارتند از سکولاریزاسیون، بازترکیب ( recomposition ) و جهانى شدن ( globalisation )، امرى سخت، اگر نگوییم نا ممکن، است. “سکولاریزاسیون” را اگر به عنوانِ یک فرآیندِ تاریخى موردِ بحث قرار دهیم، از جانبِ دیندار به سکولار بودن متهم مى‌شویم و اگر ( با توجه به ظهورِ امرِ دینى از دههٔ ۷۰ میلادى به بعد، و صورِ جدیدى که دین در جامعهٔ مدرن به خود یافته ) پارادایمِ سکولاریزاسیون را زیرِ سوال ببریم، از جانبِ غیرِ دیندار به این متهم مى‌شویم که باز مى‌خواهیم دین را از متنِ مدرنیته استخراج کنیم !
 
“تجزیه و باز ترکیبِ” دین که شاخصِ جدیدِ دیندارى در عصرِ ماست را اگر موردِ مطالعه قرار دهیم، از جانبِ دیندار متهم مى‌شویم که “شبهِ دین” را به دین تعریف کرده‌ایم و اگر بالعکس از “محصولاتِ دینىِ مدرنیته” حرف بزنیم، از جانبِ غیرِ دیندار متهم مى‌شویم که مى‌خواهیم به هر قیمتى دین را در دنیاى مدرن زنده نگه داریم ! اگر در خصوصِ “جهانى شدن”، از خروجِ دین از مرزهاى ملى سخن گوییم و از اسلامِ اروپایى، عربى، آسیایى سخن بگوییم، از جانبِ دیندار متهم مى‌شویم که ارتدوکسى را شکننده کرده‌ایم و اگر از “دینِ بى‌مرز” سخن بگوییم، از جانبِ غیرِ دیندار متهم مى‌شویم که مى‌خواهیم دین را جهانى کنیم !
 
در این شرایط، تنها مَفَرّ، ظاهراً عرفان است : “پُلى میانِ فرهنگ‌ها ” و یا پناه جستن به رویکردهاى پدیدارشناسانه به دین.میرچا الیاد
 
در هر حال از نظرِ من، جامعه شناسِ دین، شرایطِ امکانِ رشتهٔ خود را در ایران، تنها با گذشتِ زمان و فاصله یافتن با زمینه و شرایطِ ملتهبِ اجتماعىِ امروز مى‌تواند فراهم کند. آیندهٔ این رشته که موضوعِ مطالعه‌اش تنوعِ اعتقادات، آیین‌ها، سازمان‌ها و گروه بندى‌هاى مذهبى… و در مرحلهٔ نخست براى فهمِ بدونِ قضاوت درخصوصِ آن است، در گروِ زمان است. زمان به نفعِ این رشته است.
 

pdf

تاریخ انتشار : ۲۷ / اردیبهشت / ۱۳۸۵
 
منبع : سایت شاندل / منبع اصلی : روزنامه شرق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

ویرایش : شروین یک بارedit
Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × پنج =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.