منوی ناوبری برگه ها

جدید

میراثِ مهندس سحابی

رضا علیجانی
رضا علیجانی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مصاحبه : میراثِ مهندس سحابی
مصاحبه با : رضا علیجانی
مصاحبه‌کننده : فاطمه شجاعی
موضوع : تحلیل میراث مهندس سحابی، با در نظر گرفتن “مشی، منش، و بینش” او


شرح :

جرس : رضا علیجانی روزنامه‌نگار و عضو شورای فعالان ملی مذهبی سال‌ها سردبیر نشریه‌ توقیف شده‌ ایران فردا به مدیر مسئولی مهندس سحابی بود. او که دوران زیادی همراه مهندس سحابی بوده است از میراث فکری او و آن‌چه برای جنبش تحول‌خواهانه مردم ایران به جا گذاشته است می‌گوید. علیجانی معتقد است گرچه تحلیل میراث سحابی سخت است اما آن باید را در “مشی، منش و بینش” مهندس جست‌وجو کرد.
جرس با این فعال سیاسی درباره‌ی میراث مهندس سحابی و هم‌چنین برگزاری مراسم تشییع و ختم او و خشونت‌های حکومت در این مراسم، به گفت‌وگو نشسته‌ است که در پی می‌آید:

مصاحبه :
س : مهندس سحابی نه در مجموعه‌ی حاکمیت قرار داشت و نه در لایه‌های اپوزسیون برانداز. با این حال پس از فوت ایشان، اشخاص و گروه‌های مختلفی از هر دو طیف از ایشان با کمال احترام یاد کردند و از فوت ایشان متاثر شدند. چه شاخصه‌هایی مهندس را در این‌چنین موقعیت ویژه‌ای قرار داده بود؟

ج : فکر می‌کنم مهمترین شاخصه‌ی مهندس سحابی که باعث احترام در طیف وسیعی از نیروهای منتقد و مخالف هست، در مرحله‌ی اول شاخصه‌ی شخصیتی و منش ایشان هست و در مرحله‌ی دوم مشی سیاسی ایشان. مهندس زندگی‌یِ طولانی داشتند و چه زمان زندان‌های قبل از انقلاب، چه دوران کوتاهی که در قدرت بودند و چه زمان پس از آن‌که مجدداً در طیف اپوزسیون قرار گرفتند با طیف‌های مختلفی سرکار داشتند و بسیاری از نزدیک شخصیت ایشان را شناختند. در وجود مهندس خوش‌بینی بر بدبینی و محبت بر نفرت غلبه داشت و خوبی‌های آدم‌ها را بیش‌تر از بدی‌ها می‌دید و انسان‌ها را همان‌طور که بودند به رسمیت می‌شناخت. از سوی دیگر او برای خودش چیزی نمی‌خواست و از همین نظر همه او را فردی می‌شناختند که شائبه‌های شخصی ندارد و از موضع دلسوزی و مشفقانه نظرات‌اش را عنوان می‌کند. علاوه بر این صداقت شاید بشود گفت افراطی او و سادگی و صفا و دلسوزی او جاذبه‌های شخصیتی ایجاد می‌کرد که یادآور ارزش‌های فراموش شده‌ای بود که همه دنبال‌اش هستیم.

این یک بخش مسئله بود، اما بخش دوم جنبه‌های مشی و اندیشه‌ی ایشان بود. ایشان با طیف‌های مختلف اشتراکاتی داشت. با مذهبی‌ها روی مذهب‌‌، با چپ‌ها روی نگرش سوسیالیستی‌، با ملی‌ها روی نگرش ملی‌، با لیبرال‌ها روی بحث دموکراسی. با همه یک حلقه‌ی اتصال و یک منطقه‌ی مشترکی ایجاد می‌کرد و در آن منطقه‌ی مشترک حرکت می‌کرد و آن قسمتی هم که افتراق داشت بسیار با اعتدال برخورد می‌کرد.

می‌شود گفت مهندس سحابی یک چپ معتدل، مذهبی معتدل، ملی معتدل و دموکرات معتدل بود. مهندس سحابی یک سوسیال دموکرات بود؛ ولی چپ‌ها را در ایران نقد کرد و به چپ‌ها آموخت بدون توسعه، عدالت امکان‌پذیر نیست. مهندس یک دموکرات بود که لیبرالیسم سیاسی را پذیرفته بود اما به لیبرال‌ها آموخت که توسعه‌ی سیاسی بدون توسعه‌ی اقتصادی خانه بنا کردن بر شن است. مهندس یک فرد مذهبی بود اما به مذهبی‌ها آموخت که رعایت شعائر و شریعت کافی نیست و این‌ها رابطه‌های شخصی با خداوند است و آن‌چه که از مذهب بیرون می‌تراود و رابطه‌ی انسان با انسان‌های دیگر و جامعه را تنظیم می‌کند مذهب را متبلور می‌کند.

مهندس سحابی قرائت و روایت هم آزادی‌خواهانه و هم عدالت‌طلبانه از تاریخ داشت. یادم نمی‌رود که در مورد حضرت علی و مقایسه‌اش با حاکمیت ایران می‌گفت علی در اقتصاد سخت‌گیر و در سیاست آسان‌گیر بود و حالا برعکس شده‌اند، در سیاست بسیار سخت‌گیر و در اقتصاد بسیار آسان‌گیر هستند.

در حوزه‌ی مشی هم، همان‌طور که در سوال شما هم بود، ایشان نه به اتفاقات درون سیستمی کاملاً دل می‌داد و نه به برخوردهای تند بیرونی. همیشه یک رفت و برگشتی بین آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی داشت و در نهایت می‌توان گفت در همه‌ی این حوزه‌ها مهندس سحابی یک آرمان‌گرای واقع‌بین بود. آرمان‌گرایی، او را متصل می‌کرد به همه‌ی انسان‌های آرمان‌گرا و دل آن‌ها را می‌برد و واقع‌بینی مهندس هم عقل آنان را متاثر می‌کرد و محل تلاقی عقل و دل بسیاری از انسان‌ها قرار می‌گرفت.

س : مهندس سحابی به صورت مشخص، و هم‌چنین اندیشه‌ای که مهندس به آن تعلق داشت، نزدیک به ۶۰ سال برای آزادی مبارزه کردند؛ میراث به جا مانده از این مبارزه برای جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران چیست؟

ج : شاید هنوز زود باشد روی این میراث بحث کردن. اما این سوال شما برای من خاطره‌ای را تداعی کرد. اولین بار که من در زندان سپاه بودم، بازجو به من گفت که باید پنج صفحه درباره‌ی دکتر یزدی، پنج صفحه‌ درباره‌ی تقی رحمانی و ۱۰ صفحه راجع به مهندس سحابی بنویسی. من واقعاً تعجب می‌کردم که ۱۰ صفحه چه می‌شود نوشت. اما ۱۰ صفحه همان‌هایی را که در جواب سوال قبل شما گفتم و در جواب این سوال شما خواهم گفت نوشتم. و البته او نپذیرفت و بر سرم پاره کرد و گفت مگر بروشور تبلیغاتی می‌خواستیم.

آن‌جا اولین بار بود که من که با مهندس از نزدیک برخورد داشتم، سعی‌کردم با فاصله واز بیرون او را تحلیل کنم. اما فکر می‌کنم هنوز هم سخت باشد تحلیل کردن این میراث.

من میراث مهندس سحابی را یکی در منش ایشان می‌دانم که در سئوال اول خدمت‌تان گفتم، یکی در مشی او که همان‌طور که گفتم یک آرمان‌گرای واقع‌بین بود و همیشه بین عقل‌نظری و عقل عملی رفت و آمد می‌کرد. وصرفا به اهداف دور دستش‌اش نمی‌اندیشید؛ بحثی که در حال حاضر متاسفانه در بخش زیادی از اپوزسیون ما وجود دارد و دعوا بر سر هدف‌گذاری و برنامه‌ی نهایی است نه سر نقشه‌ی راه. مهندس همواره میان نقشه‌ی راه و هدف نهایی رفت و برگشت می‌کرد. این تجربه پر بها هم در واقع بخشی از میراث او است.

اما در حوزه‌ی اندیشه‌ هم، بخشی از اندیشه‌ی مهندس سحابی مباحث فکری و دینی است و بخشی از آن اندیشه‌ی سیاسی است. در حوزه‌ی فکری و دینی سحابی در طبقه‌بندی اندیشمندان دینی معاصر در نحله فکری مرحوم مهندس بازرگان و مجاهدین به نوعی بود که می‌خواست بین علم و دین ارتباط برقرار کند. این حوزه‌ی مهندس سحابی به نظر من هم‌چنان ناشناخته است. او توانست نحله‌ی فکری مهندس بازرگان را یک گام جلوتر بیاورد و در آخرین نوشته‌اش که سه کتاب است مطرح می‌کند که کلمه‌ی آیه در قرآن هم در رابطه با آیات قرآن هم در رابطه با پدیده‌های طبیعی و هم در رابطه با پدیده‌های تاریخی به کار رفته است. بنابراین ما درس‌هایی که از تاریخ و طبیعت می‌گیریم، در واقع درس‌هایی مشابه درس هایی است که از قرآن می‌گیریم. مهندس پای تاریخ و تجربه عملی انسان‌ها را هم به عنوان یک میراث برای دین‌شناسی و شناخت سنت‌الله و آیات خدا باز کرد. مهندس سحابی نوٱوری‌هایی هم در این حوزه داشت اما چون نواندیشی‌یِ دینی ما با شریعتی و پس از وی، و بعد از انقلاب با سروش و مجتهد شبستری و ملکیان، از این منظر جلوتر از نحله‌ی مهندس بازرگان قرار دارد شاید زیاد به چشم نیامد و یا در عمل هم چندان اثرگذار واقع نشد .اما به لحاظ نظری حوزه‌ای است که هنوز جای کار دارد.

اما در اندیشه‌ی سیاسی من فکر می‌کنم مهندس سه مبحث را وارد اندیشه‌ی سیاسی دو دهه‌ی اخیر ایران کرده است. یکی بحث توسعه‌‌ی اقتصادی است که به چپ‌ها آموخت که بدون توسعه عدالت ممکن نیست و به لیبرال‌ها آموخت که بدون توسعه‌ی اقتصادی، توسعه‌ی سیاسی بنای بر شن است. و تاکید داشت که مردم ایران صلاحیت و حق آن را دارند که در یک کشور پیشرفته زندگی کنند و روشنفکران و فعالان سیاسی نباید صرفاً به مجموعه‌ای از مطالبات بپردازند بلکه باید نقشه‌ی راهی برای توسعه‌ی کشور داشته باشند. این یکی از دغدغه‌های مهندس بود.

یک بحث دیگر، بحث همبستگی و همگرایی ملی است که مهندس آن را به عنوان یک ارزش در کنار ارزش‌هایی مثل آزادی، عدالت، استقلال و تمامیت ارضی قرار می‌دهد و آن را این طور تحلیل می‌کرد که یک سیستم، جامعه، ویا حتی خانواده باقی نمی‌ماند مگر این‌که در آن به همگرایی وجود داشته باشد و این عکس آن نگرش تضادی است که شاید هم در حوزه‌ی جامعه‌شناسی و هم در حوزه‌ی سیاست دوـ سه دهه در ایران نگرش غالب بود. این نگرش، نگرش وفاقی است که در جامعه‌شناسی و علوم سیاسی هست اما در سیاست عملی در ایران تاکنون بحث‌اش را نداشته‌ایم. مهندس سحابی تاکید می‌کرد که برای این‌که ما به یک خواسته و هدف برسیم، باید بخش مهم و غالبی از جامعه با ما همراهی کنند و تاکید داشت اگر اقشار و نیروهای سنتی در جامعه ایران با خواسته‌ای همراهی و همدلی کنند آن خواسته هم راحت‌تر و کم هزینه‌تر تحقق می‌یابد و هم برگشت‌ناپذیر می‌شود.

موضوع دیگر منافع ملی بود که در ادامه‌ی همین بحث مطرح می‌شود. مهندس سحابی جامعه را حقیقتا متکثر می‌دید، هم در حوزه‌ی سیاست، هم در حوزه‌ی دین و هم در حوزه‌ی زبان و معتقد بود در ایران دیگر نه زبان و نه مذهب نمی‌تواند مظهر وحدت ملی باشد. آنچه می‌تواند وحدت ملی ایجاد کند پیشرفت و سربلندی ایران و مردمان‌اش است و بر همین اساس معتقد بود همه اجزاء این کل، باید به منافع کل در امتداد منافع جزء اهمیت دهند و اگر کشتی ایران غرق شود تمام سرنشینان غرق خواهند شد. از نظر من در این سه حوزه هنوز جای بحث و گفت‌وگو زیاد هست اما هر سه‌ی این ارزش‌ها توسط مهندس سحابی وارد شد و توانست به شدت در جامعه‌ و ادبیات سیاسی ما اثر بگذارد و تبدیل به یک ارزش مشترک شود.

س : تشییع جنازه‌ی مهندس و مراسم ختم‌شان تحت حفاظت‌های جدی و حضور گسترده نیروهای امنیتی و انتظامی برگزار شد؛ برخوردهای خشن بسیاری با شرکت‌کنند‌گان در این مراسم صورت گرفت و خشونت تا حدی افزایش یافت که به شهادت تاثربرانگیز دختر مهندس منجر شد. دلیل این خشونت بی‌اندازه چه بود؟

ج : من فکر می‌کنم این نمونه‌ و تجسمی از اوج ترس و نفرت و تنهایی در حاکمیت ایران است. حاکمیت دیگر نمی‌خواهد بر دل‌ها حکومت کند و تنها می‌خواهد بر سرها حکومت کند و به هر نحو ممکن از حضور مخالفان‌اش که همیشه ادعا می‌کند جنبش آن‌ها را نابود کرده، جلوگیری کند. اما این جنبش تحول‌خواهی که الان در جنبش سبز متجلی هست، جنبشی است که از دوران مشروطیت آغاز می‌شود و در هر دوره‌ای در قالبی خودش را نشان داده و البته هر فصلی از این روند تاریخی ویژگی‌های خودش را داشته و هیچ حکومتی نمی‌توانسته و نمی‌تواند جلوی مطالبه‌ی طبقه‌ی متوسط فرهنگی را در ایران بگیرد. الان هم حکومت در اوج تنهایی و دراوج نفرت و هراس از مخالفین‌اش قرار دارد و می‌خواهد با شدت خشونت و توحش فقط از ظهورعلنی جنبش جلوگیری کند. هر چند خود حاکمیت هم متوجه شده که این حرکت، نارضایتی و اعتراض در زیر پوست جامعه وجود خواهد داشت اما صرفاً به سرکوب آن می‌پردازد و یقین این مسکنی بیش نیست و نتیجه‌ای نخواهد داشت. دیر نخواهد بود که این جنبش و اعتراضات بتواند در عرصه‌ی اجتماعی خودش را به حاکمیت تحمیل کند.

س : به نظر می‌رسد این خشونت ادامه همان روشی است که دست کم در دو سال گذشته هرگاه مردم در خیابان‌ها حاضر شدند به صورت عریان از جانب حکومت اعمال شده، فکر می‌کنید این روند تا کجا ادامه پیدا می‌کند؟

ج : من فکر می‌کنم ابعاد خشونت در دو سال اخیر تقریباً ثابت مانده، یعنی در فراز و نشیب این دوسال، از تیراندازی‌ها در آخر تظاهرات روز ۲۵ خرداد سال ۸۸ تاکنون شدت خشونت وجود داشته و این نشان می‌دهد کمترین عقلانیتی در حاکمیت برای مصالحه با مردم معترض وجود ندارد. این خشونت بارها در اشکال مختلف، در خیابان و در زندان‌ها نشان داده شده است. از طرف دیگر به نظر من این جنبش اجتماعی به‌رغمِ تمام این خشونت‌ها به صورت نقطه‌چین باید راه خود را ادامه دهد. اما در حال حاضر یک موازنه‌ی قوایی انجام شده، به این صورت که حقانیت و مشروعیت اجتماعی به سود جنبش سبز و قدرت سیاسی و اقتصادی در دست حاکمیت است . گرچه حضور خیابانی اعلام ما هستیم جنبش است و کاملاً ضروری است، اما برای این‌که تحولات و مطالبات جلو برود باید قفل شرایط به طریقی شکسته شود. یا باید در راس هرم سیاسی تغییری اتفاق افتد و یا از سوی مردم و یا این‌که به تدریج – هر چند درطول دوران دولت جدید و حکومت امنیتی – نظامی که حاکم است امکان ندارد، اما باید به تدریج ـ جنبش‌های مطالبه‌محور جدیدی به صحنه بیایند و این جنبش‌های مطالبه‌محور بتوانند در یک جنبش اجتماعی تدریجی نیرویی آزاد بکنند که جنبش اجتماعی مردم از آن جان تازه‌ای بگیرد و شاید بتواند قفل این موازنه را بشکند. ما در جنبش سبز حضور “انتخابات”ی داشتیم، تجمع و “اعتراض” هم داشتیم، اما “اعتصاب” نداشتیم و تا متصل نشود این جنبش طبقه‌ی متوسط به اعتصاب اقتصادی و اعتصابات اجتماعی و اقشار فقیرتر را جمع نکند، به گمان من این حضور نقطه‌چینی ادامه خواهد یافت اما قفل شرایط گشوده نخواهد داشت.

اما بنا بر رفتاری که جمهوری اسلامی انجام می‌دهند به سمتی می‌روند که اقشار فقیرتر را هم به سمت اعتراض سوق خواهند داد و اینجا هوشیاری و سازماندهی متناسب این جنبش است که می‌تواند محل اتصال این شکاف‌های مختلف اجتماعی شود، البته من نزدیک بین نیستم و فکر نمی‌کنم در کوتاه‌مدت این اتفاق بیفتد ولی به شدت خوشبین هستم، چون تصورم این است که فواره‌ی جریان راست افراطی و استبداد دینی در ایران به مرحله‌ی اوج ونقطه وارونگی‌اش رسیده است.

س : شما در مصاحبه‌ی اخیری که با رادیو فردا انجام دادید عنوان کردید که “مهندس سحابی به لحاظ دینی ولایت فقیه را شرک می‌دانست ” این گفته، با واکنش‌هایی همراه بود از جمله این‌که جمعی انتقاد کردند که “پس چگونه وی عمری به شرک ملتزم بود و دیگران را نیز به این التزام دعوت می‌کرد؟” چه پاسخی برای این منتقدان دارید؟

ج : ببینید، قانون اساسی یک بسته و یک پکیج است، مهندس سحابی هم هیچ‌گاه بحث‌اش اجرای بی‌تنازل‌ قانون اساسی نبود. مهندس از اجرای فصل سوم قانون اساسی حمایت می‌کرد. اما باید بین عقل نظری و عقل عملی تفکیک کرد. یعنی در عقل عملی شما با توازن قوا سر و کار دارید و در عقل نظری است که شما با حق و باطل مواجه‌اید. حتی پیغمبر ما وقتی با مشرکین قرارداد حدیبیه را می‌بندد و می‌نویسد به نام خدا، و آنان اعتراض می‌کنند که ما الله را قبول نداریم، “به نام خدا” را خط می‌زند. یا وقتی می‌نویسد قرار داد بین “رسول خدا” و فلان قبیله، در اعتراض کفار که او را رسول خدا نمی‌دانند، “رسول خدا” را حذف می‌کند. یعنی محمد هم از توحید و هم از نبوت در یک قرار داد اجتماعی کوتاه می‌آید. در اینجا مهندس سحابی در واقع اعتقادی به ولایت فقیه ندارد اما از طرف دیگر می‌گوید ولایت فقیه یک اصل قانون اساسی است و قانون اساسی فصل دیگری دارد که مربوط به حقوق ملت است. بنابراین می‌گوید من در صورتی قانون اساسی شما را می‌پذیرد که شما این فصل حقوق ملت را هم اجرا کنید. یعنی من التزام‌ام به مجموعه‌ی قانون اساسی است. از سوی دیگر التزام با اعتقاد فرق می‌کند. شما در جامعه‌ای که زندگی می‌کنید باید به قوانین آن التزام داشته باشید، حال آن‌که ممکن است اعتقاد نداشته باشید. التزام و اعتقاد جنسشان متفاوت است. مهندس هم می‌گوید که این یک قرارداد دو جانبه است و شما هستید که این قرارداد را می‌شکنید. من فصل ولایت فقیه را اصلاً قبول ندارم، یعنی اگر من توان و قدرت اجتماعی را داشته باشم، این فصل را تغییر می‌دهم. بنابراین در این موازنه‌ی قوا من اطمینان می‌دهم که به کل قانون اساسی التزام داشته باشم، به شرط آن‌که شما آن فصل سوم را هم اجرا کنید. حالا دوستانی که می‌گویند چرا التزام داشته، به تفاوت التزام و اعتقاد دقت نکرده‌اند .

مصاحبه‌کننده : با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.


تاریخ انتشار : ۱۸ / خرداد / ۱۳۹۰
منبع : سایت جرس

ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاینedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 − 11 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.