منوی ناوبری برگه ها

جدید

به یادِ نسلِ حنیف

احسان شریعتی
احسان شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مقاله : به یادِ نسلِ حنیف
نویسنده : احسان شریعتی
موضوع : ــــــــــ
مناسبت : چهارمِ خردادِ ۱۳۵۰


به مناسبتِ چهارِ خرداد ۱۳۵۰

در دوره‌ای از تاریخِ مبارزاتِ مردمِ ایران در راهِ آزادی و استقلال که تمامیِ تلاش‌های اصلاح‌طلبانه‌ی ملی و مذهبی، پس از کودتای انگلیسی ـ امریکاییِ ۲۸ مردادِ ۳۲ و سرکوبِ خونینِ ۱۵ خردادِ ۴۲، به بن بست رسیده بود (و شادروان بازرگان در بیدادگاه هشدار داده بود که پس از ما نسلِ بعد به شیوه‌ای دیگر با شما سخن خواهد گفت)، در عصرِ نتوانستن‌ها و فروپاشیِ ارزش‌های اعتقادی و امید و اعتمادِ یک خلق به رهایی و رهبرانِ سنتی، گروهی از فرزندانِ موحد و مبارزِ این مرز و بوم، از رهروانِ مصدق و فاطمی و شاگردانِ طالقانی و بازرگان و سحابی، مصمم شدند تا با مایه گذاردن از جان و تمامیتِ هستیِ خویش، به حقانیتِ آرمان‌ها و امکانِ تحققِ آنها شهادت دهند.

هویتِ عقیدتی آنان، ایمان به جهان بینیِ توحید و مکتبِ اسلامِ علوی به مثابه‌ی مرامی راهنمای عمل بود و مَشیِ ایشان همان شهادت طلبیِ حسینی. و این چنین با ارائه‌ی نمونه‌هایی عالی از اخلاص و ایثار و همبستگی، بَدل به اُسوه‌های نسلی از آزادی خواهانِ انقلابیِ مسلمان گشتند. هم از این رو، طیِ انقلابِ بهمنِ ۵۷ به عنوانِ یکی از پایه‌های این انقلاب، عکس‌ها و سمبول‌ها و شعارهای این شهدا توسطِ مردم حمل می‌شد و اسطوره‌ی مجاهدین به رغمِ ضربه و انحرافِ سالِ ۵۴، کماکان به گسترشِ توده‌ایِ خود ادامه می‌داد.

شرطِ تداومِ این رشد و تعالی، متناسب با مقتضیاتِ دورانِ پس از انقلاب، و با درس آموزی از عللِ ضربه‌ی شبه مارکسیستیِ سال ۵۴، در سه محور خلاصه می‌شد :

نخست، ضرورتِ کارِ عمیقِ فکری و اعتقادی به‌ویژه در حوزه‌های فلسفی و عرفانی و..، تا بنیه‌ی نهضتِ نواندیشیِ دینی، در برابرِ دو انحراف به سنت گراییِ واپس گرایانه از یکسو و جذب به مکاتبِ رقیب یا بی‌اعتقادی از دیگر سو، تقویت می‌شد.

دیگر، اتخاذِ یک خطِ مَشیِ خشونت پرهیزِ سیاسیِ مردم سالارانه، مدنی و دفاعی (حقوقِ بشری) در برابرِ استبدادِ دینی ـ روحانی در راستای تبدیل شدن به بدیلی تدریجی، بلند مدت و با حیثیت و اعتباری ملی و مرامی.

آنگاه، روی آوردن به دمکراسیِ تشکیلاتی به سبکِ حزبیِ متعارف و طردِ سننِ سانترالیستیِ به جای مانده از اَدوارِ مبارزاتِ مخفیِ چریکْ شهری و آموزه‌های چپِ سنتی و اردوگاهی.

در صورتِ پیگیریِ چنین رویکردی، چنان که در آغاز وعده داده می‌شد، مجاهدین می‌توانستند به تعالیِ درون مایه‌های نظری و رشد و بالندگیِ اجتماعیِ خود اطمینان داشته باشند.

افسوس که رهبریِ این سازمان با رها ساختنِ کارِ “تبیینِ” جهان و انسان و رویاروییِ فرهنگی با معضلاتِ اعتقادیِ دورانِ پس از انقلاب که بحرانِ ارزشی به تدریج سراپای جامعه و نسلِ جوان را در دو دهه‌ی بعدی فرا گرفت، و به جای هم سخنی با سایرِ متفکران و روشنفکرانِ ادامه دهنده‌ی راهِ سید جمال‌ها، اقبال‌ها و شریعتی‌ها، غرق در سیاستِ روز زدگی و درگیریِ قدرت شدند و به دام‌هایی افتادند که حریف بر سرِ راهِ شان گسترده بود.

تا آنکه پس از سیِ خردادِ ۶۰، با روی آوردن به تاکتیکِ مبارزه‌ی مسلحانه و جدا از آهنگِ مبارزاتِ مردمی، پایگاهِ اجتماعیِ خود را به تیغ سپردند و به خارج از کشور و متنِ مردم رانده شدند و نهایتاً، برای بستنِ همیشگیِ بابِ انتقاد و حسابرسیِ استراتژیک ـ تشکیلاتی، طیِ یک “ انقلابِ ایدئولوژیک” در سالِ ۶۴، به نوعی سانترالیسمِ مطلقه رسیدند و در مقامِ معظمِ رهبری ذوب شدند و سازمان بَدل به فرقه شد و با رفتن به کشوری در حالِ جنگ با کشورِ ما، تیرِ خلاص را بر خود زد و از کلِ بدنه‌ی اپوزیسیونِ ملی و مردمیِ داخل و خارجِ کشور منزوی و مجزا گشت و شد “تنها ” آلترناتیو!

این البته، حکم در بابِ کیفیت‌ها و ماهیت‌ها است، وگرنه همیشه در بازیِ قدرت‌ها و کشاکش‌های منطقه، شانسِ قدرت‌یابی‌های کمّی و فیزیکی برای همگان محفوظ است و اگر بنا بر انتخابِ آگاهانه و طبیعی و مشروعِ مردمی نباشد، همیشه می‌توان ۲۴ ساعته مانندِ افغانستان برای هر کشورِ ضعیفِ جهان سومی، آلترناتیو جور کرد. هر چند سرمایه گذاری‌های این دو دهه در جلبِ حمایتِ قدرت‌های جهان و منطقه نیز معلوم نیست مآلاً چقدر سود بخشیده باشد. چرا که در نظرِ از ما بِهتران، پس از اتمامِ زمانِ استفاده از تضادهای محلی برای پیشبردِ سوپرماسی و فروشِ تسلیحات و… نهایتاً، پوزیسیون‌ها و اپوزیسیون‌های این خطه از جهان، جملگی در “لیستِ سیاهِ تروریست‌ها” ثبتِ نام شده‌اند.

بدین ترتیب و با همه‌ی آرزوها و دریغ‌ها، دستاوردها و ارزش‌ها، انحرافات و ضدِ ارزش‌ها، کتابِ تاریخِ مبارزاتِ مردمِ ایران ورقی دیگر خورد و پرونده و تجربه‌ی مبارزاتِ نسلِ گذشته‌ی مجاهدان و فدائیان (که وارسیِ دیگری را می‌طلبد ) به تاریخ سپرده شد و در دهه‌ی هفتاد (همچون آستانه‌ی انقلابِ بهمن) جای بسیاری از مبارزانِ قدیم در میانِ صفوفِ مردم خالی است، هر چند که در ناکجا آبادها همواره “مبارزه ادامه یابد”.

آنچه در دلِ مردمِ ما می‌ماند و امروزه نیز، هم‌چون روزِ اول، در ما ارج و احترام می‌آفریند، نه اسم و رسم و سازمان و سمت و آرم و کُرسی و شعر و شعار و نفرین و آفرین، بلکه یاد و راه و نام و نشانِ فرزندانِ رشیدِ ایران زمین و “با قرآن در صحنه” ‌ای هم‌چون مجاهدانِ صدر و نسلِ حنیف است که از روش‌های مقطعی و قالب‌های تشکیلاتیِ ادوارِ پیشین فراتر می‌رود و در سطوح عالیتری از اندیشه، مشی و تشکل انحلال می‌یابد (انحلال به مفهومِ Aufhebung هگلی، هم‌چون حلِ شکر در آب، با ابقای بهترین عناصر و امحای رسوبات). فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ خُفاً. با درود و بدرود.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــ / ۰۰۰۰
منبع : سایت شاندل

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − ده =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.