منوی ناوبری برگه ها

جدید

این من و آن رئیس جمهور

 

سوسن شریعتی

 
 
 
نویسنده : سوسن شریعتی
 
موضوع : نامه به رئیس جمهور آینده
 
 
معمولا سه دسته از نوشتن به رئیس جمهور استقبال می‌کنند. کسانی که خواسته‌ای شخصی دارند یا کسانی که خود را نماینده جمعی می‌دانند و دست آخر، کسانی که اهل رهنمودند. نامه‌ها چیزی می‌شوند از این قرار:
 
آقای رئیس جمهور!
چندی است فرزند مرا نهاد رئیس جمهوری…
 
 
یا اینکه :
 
آقای رئیس جمهور!
ما اهالی استان…
 
 
و دست آخر :
 
آقای رئیس جمهور!
سرنوشت ملت در خطر است…
 
 
برای کسی که به هیچ یک از این سه وضعیت دچار نیست، چه حرفی می‌ماند برای زدن با رئیس جمهوری فرضی؟ اکثر روسای جمهوری ما، غالباً پس از پایان دوره ریاست جمهوری‌شان از محدودیت‌هایی نالیده‌اند که مانع از تحقق برنامه‌ها شده است. همگی از دست‌های پنهان یا توطئه‌های آشکاری سخن گفته‌اند، که آن وعده‌های نخستین را ناکارآمد ساخته. دست‌های پنهان توطئه از یک سو و دست‌های بسته خدمت‌رسانی از سوی دیگر.
 
همگی از هدف خدمت می‌گویند. معلوم نیست، حقیقی و حقوقی که شود از این جسارت‌ها چیزی باقی بماند. خیلی زود دیر می‌شود. یک راه باقی می‌ماند و آن اینکه به جای فرمول‌بندی خواسته‌ای، یک من فرضی را بنشانی در مقابل یک رئیس جمهور فرضی تا در یک موقعیت فرضی در آینده بتواند از کارهایی بگوید که قصد انجام‌اش را دارد. وظیفه رئیس جمهور این است که برنامه‌هایش را اعلان کند و وظیفه من شهروند این است که برنامه‌های آتی‌ام را گوشزد نمایم. مگر نه اینکه جمهوریت یعنی توزیع عادلانه قدرت؟ خوب! برنامه‌های آتی من فرضی چیزی می‌شود بدین قرار:
 
 
آقای رئیس جمهور!
 
با احترام خدمتتان عرض کنم که هنوز نیامده با شما مخالفم. پیشاپیش می‌گویم که بعدها گریبان مرا به عنوان معاند نگیرید و صحبت از دست‌های پنهان و توطئه و… نشود. نه به خاطر لذت مخالفت، برای اینکه همان مصلحت که شما را کشانده است به کارزار انتخاباتی، همان مصلحت می‌گوید هر قدرت جمهورمدار، اعتبار و تعادل‌اش را به میزان مخالفت‌هایی که در برابرش امکان شکل‌گیری دارند، بدست می‌آورد. همان کشوری که رای بر جمهوریت داده است و امروز به دنبال رئیس جمهور می‌گردد، رای بر ظهور جامعه قدرت‌مند در برابر قدرت هم داده است، وگرنه لازم نبود انقلاب کنیم تا امروز شما مجبور به ریاست جمهوری شوید.
 
دلیل رفتار من، هیستری مدنی یا روشنفکرانه نیست. دلایل‌اش خارج از من است :
 
جمهور ما یک‌دست و یک‌پارچه نیست و بخشی را بر سر بخشی دیگر نمی‌شود زد. قانون ما یک‌دست و یک‌پارچه نیست، قوانینی بد داریم که خوب اجرا می‌شوند، و قوانینی خوب که بد! جامعه ما یک‌دست و یک‌پارچه نیست. اقشار آسیب‌دیده‌ی ما به دنبال غنا هستند و اغنیای ما به دنبال آزادی. جمهور ما، جمهوری یک‌دست و یک‌پارچه نیست، رنگارنگ است و از همه رنگ. از دروازه غار بگیر، بیا تا لواسانات. از کلان‌شهر بگیر تا بورژاوازی نوپا. سیاست ما یک‌دست و یک‌پارچه نیست، امنیت ملی و جامعه مدنی شده‌اند دو رقیب یکدیگر. سیاست‌مداران ما هم یک‌دست و یک‌پارچه نیستند و یک‌دست و یک‌پارچه عمل نمی‌کنند. از محرومین می‌گویند و با اغنیا می‌نشینند، از انقلاب می‌گویند و از آن می‌ترسند، از بی‌اعتنایی به قدرت می‌گویند و…
 
از همین رو است که امکان ندارد بتوانید دل همه را بدست آورید. این است که رئیس جمهور که شدید من می‌شوم نماینده آن بخشی که نتوانسته‌اید راضی‌اش نگهدارید.
 
اگر از آزادی بگویید، گریبان شما را می‌گیرم به نام گرسنگانی که غذا می‌خواهند و سقف، و اگر از مستضعفین بگویید می‌پرسم که آن وزیر میلیاردهایش را از کجا آورده؟
 
اگر مدافع بخش خصوصی باشید، می‌پرسم پس کو توزیع عادلانه ثروت؟ و اگر مدافع کنترل دولت بر اقتصاد، خواهم گفت: پس این مافیای ثروت کِی متولد شد؟
 
اگر به نام امنیت، جلوی آزادی را بگیرید، می‌گویم: پس جامعه مدنی کجاست؟ و اگر برعکس، از جامعه مدنی بگویید، خواهم پرسید: پس تکلیف آن رعیتی که هنوز از مواهب مدن برخوردار نشده چه می‌شود؟
 
اگر به نام مصلحت‌های عرف و مصلحت نظام، حقیقت‌های دینی را معلق نگه‌دارید، دست به دامن همه اسطوره‌ها و احادیث می‌شوم، و اگر به نام مذهب جلودار شوید، خواهم پرسید از کدام مذهب سخن می‌گویید؟
 
اگر سراغ آمریکا بروید، خواهم پرسید بر چه اساسی؟ و اگر سراغ امریکا نروید، خواهم گفت برای چه ما را به خطر می‌اندازید؟
 
اگر نماینده مردان شوید، به نام زنان اعتراض خواهم کرد، و اگر نماینده بزرگ‌ترها باشید، به نام حقوق کودکان برخواهم خاست.
 
اگر به نام حقوق بشر حکم برانید، از شما خواهم پرسید کدام بشر، و اگر ببینم برای بشریت من، شرط و شروط می‌گذارید، مدافع بشر بی‌شرط و شروط خواهم شد.
 
قرار نیست من شهروند، اَلاَهم، فی‌الاَهم سرم شود. اولویت‌بندی و… مصلحت‌های کلان اگر به قیمت قربانی شدن حقیقت‌های کوچک باشد، با آن مخالفت خواهم کرد.
 
 
آقای رئیس جمهور!
 
دلخور نشوید و نازکی طبع لطیف را برای این مردمی که پوست‌کلفت شده‌اند، بخواهید. اگر باز قرار است بیایید و در پایان بگویید: نشد، نگذاشتند، اصلاً روند به‌گونه‌ای بود که… نیایید! چه اصراری است؟ یا اگر می‌آیید مشروط‌اش کنید. شاید و اگر و اما و بستگی دارد را به دُم‌اش ببندید. اگر نمی‌توانید نماینده این جمهور متکثر و متنوع باشید، نیایید. اگر نمی‌توانید چتر حمایت‌تان را بر سر همگان بیفکنید نیایید. اگر نمی‌توانید میان عموم و خصوص، میان جهان‌شمول و بومی، میان همین سر کوچه و نجات بشریت، تعادل برقرار کنید، نیایید. می‌دانم نمی‌توانید و با این وجود خواهید آمد. در نتیجه تکلیف من که روشن است، تکلیف خودتان را روشن کنید.
 
به!به! چه دلی از عزایی. هر چه دل‌ات خواست به رئیس جمهور بگویی، بی‌ ترسی و واهمه‌ای. چه دل خنکی. ممنون از دوستان روزنامه‌نگاری که چنین پیشنهادی کردند. تجربه نترسیدن، شجاعت، تجربه‌ای است ضروری. کدام جمهوری‌ای برای آدم به دلیل شفافیت در سخن گفتن با یک رئیس فرضی تا به حال گرفتاری ایجاد کرده؟ شما هم تا دیر نشده هرچه دل تنگ‌تان خواست بگوئید.
 
 
تاریخ انتشار : نوروز / ۱۳۸۸
 
منبع : کتاب سی سال جلد اول – روزنامه اعتماد ملی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : شروین یک بارedit
Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 3 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.