منوی ناوبری برگه ها

جدید

انیسِ من در زندان، کتابِ حجِ دکتر شریعتی بود

درباره شریعتی
محمد‌مهدی جعفری

.

نام مصاحبه : انیسِ من در زندان، کتابِ حجِ دکتر شریعتی بود
مصاحبه با : محمد‌مهدی جعفری
مصاحبه‌کننده : حامد خازنی _ حسین سخن‌ور
موضوع : ــــــــــ
گروه‌بندی : موافقان _ تشریحی


مقدمه :

هم‌صحبتی با استاد محمد‌مهدی جعفری که در زمره موثق‌ترین منابع تاریخ انقلاب اسلامی است،گفت‌وگو را به مسیر دیگری غیر از سؤالات محوری ویژه‌نامه می‌کشاند. تفکیک مخالفان سیاسی از مخالفان اعتقادی و عدم تمایل شهید مطهری به انتشار عمومی نامه‌اش درباره‌ی دکتر شریعتی به امام، از نکات جالب این مصاحبه است.

مصاحبه :
س : در ابتدا از شما می‌خواهم قدری در مورد آن بخش از خاطرات‌تان که در بردارنده موافقت‌ها و مخالفت‌ها با مرحوم شریعتی است، توضیح دهید و در ادامه، دسته بندی‌ای هم از موافقان و مخالفان دکتر ارائه دهید.

ج : لازم می‌دانم ابتدا تأکید کنم دکتر شریعتی شخصیتی است که ادامه دهنده یک جریان اصلاح‌طلبی در جهان اسلام است که آغازگر آن، سید جمال‌الدین اسدآبادی است. سید جمال به این نتیجه رسیده‌بود که دو عامل مهم در استعمارزدگی مسلمانان نقش بازی می‌کرد؛ اول انحطاط فکری در مردم و دانشمندان جامعه و دوم گرایش حاکمان به حفظ قدرت به هرقیمتی، ولو تن دادن به سلطه خارجی. از سوی دیگر، برخی دانشمندان کشورهای تحت سلطه هم حضور استعمارگران را برای پیشرفت کشور ضروری می-دانستند. سید جمال ابتدا سران کشورها را دعوت به خروج از سلطه استعمار کرد، اما پس از راه‌اندازی دستگاه آموزشی‌اش در مصر، مشاهده کرد که تأثیرش بر مردم بیش‌تر از حاکمان است.

این جریان اصلاح‌طلبی در مصر و سوریه و شبه قاره پراکنده‌ بود و توسط شاگردان مستقیم سید‌جمال، اشاعه یافت و به نسل سوم منتقل شد. این نسل سوم در ایران بعد از قاجاریه و آغاز پهلوی‌ها به وجود آمد، اما تا قبل از شهریور بیست که فضای خفقان در کشور وجود داشت، نقشی جدی ایفا نکرد. بعد از شهریور بیست که حاکمیت تصمیم به ایجاد فضای باز سیاسی گرفت، این جریان اصلاح‌طلبی هم فعال شد. در تهران مهندس بازرگان، دکتر سحابی، آیت‌الله طالقانی و در مشهد، استاد شریعتی ظاهر شدند. در دهه سی و پس از وقوع کودتا، این جریان تشدید می‌شود. استاد مطهری هم در دهه سی به این جریان در تهران می‌پیوندد و فعالیت‌های مرحوم محمد نخشب (سوسیالیست‌های خداپرست) که در دهه بیست آغاز شده‌بود، جدی‌تر می‌شود.

اوج این فعالیت اصلاح‌طلبانه در دهه چهل بود که در دو شکل برجسته خودنمایی می‌کرد، در درجه اول بحث مبارزه با خرافات و در درجه دوم مبارزه سیاسی. از نیمه دوم سال چهل ویک حرکت روحانیت به رهبری امام خمینی شروع شد که در دو حوزه عقیدتی و سیاسی جنبه اصلاح‌طلبی داشت.

دکتر شریعتی در سال چهل و سه از فرانسه بازگشت. او تربیت شده کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد بود که پدرش آن‌را تأسیس کرده‌بود. او همچنین تحت تأثیر مرحوم نخشب و دوستان سوسیالیست خودش هم بود. از سوی دیگر او در فرانسه که مهد مکتب‌ها و مبارزات ضد استعماری بود، تحصیل کرد. بنابراین دکتر شریعتی زمانی‌که به ایران بر می‌گردد، هم تعلیمات دینی دیده‌است و هم با نهضت‌های ضد استعماری آشناست. طبیعی است که هرکس کار فکری انجام دهد، از دیگران تأثیر خواهد پذیرفت. شریعتی همان‌طور که ذکر شد، ادامه دهنده مسیر سید جمال و اقبال بود. در همین راستا، اقبال را یک انسان “علی‌وار” می‌دانست. البته در ایران، افرادی پیش از شریعتی اقبال را معرفی کرده بودند، مثل مرحوم غلامرضا سعیدی که علاقه خاصی به پاکستان داشت و چون به زبان-های عربی، انگلیسی، اردو تسلط داشت، آثار اقبال را به فارسی ترجمه کرده‌بود. دکتر شریعتی تا حد زیادی تحت تأثیر مرحوم سعیدی بود.

در اینجا بد نیست خاطره‌ای ذکر کنیم، در جلسه‌ای در سال 55 که همه بزرگان حاضر بودند، مرحوم سعیدی خطاب به دکتر شریعتی می‌گوید: “از شما تقاضا دارم مطلبی بگویید که به درد ما جوان‌ها بخورد”. حال آنکه سعیدی از همه آن جمع حاضر مسن‌تر بود. دکتر در پاسخ می‌گوید: آقای سعیدی! ما هرچه داریم از شما داریم.

به‌هرحال با این روندی که دکتر طی کرده‌بود، وقتی کارش را در حسینیه شروع کرد با اتهاماتی از طرف چریک‌ها و آنهایی که مبارزه مسلحانه می‌کردند روبرو شد، زیرا حسینیه ارشاد در شمال شهر تهران بود و مبارزین معتقد بودند حسینیه ارشاد، مکانی اشرافی است و گویندگان و سخنرانان در آنجا برای مردم لالایی می-گویند، حال آن‌که الان وقت مبارزه مسلحانه است. اما دکتر شریعتی بعدها توضیح داد که این فعالیت من، تبلیغ مسلحانه بود. ناگفته نماند که کار دکتر شریعتی در قدم اول، “زدایشی” بود. یعنی قبل از این‌که بخواهد معارف اسلام را تشریح کند، وظیفه خود می‌دانست که خرافات و انحرافات را از دامن اسلام بزداید. این‌که “لا” را آرم حسینیه ارشاد کردند بیانگر همین رویکرد زدایشی بود. دکتر برای “لا”یی که نفی‌کننده شرک به خدا بود و آن “لا”یی که علی(ع) به عبدالرحمن‌بن‌عوف، گفت ارزش ویژه‌ای در مبارزاتش قائل بود. به عقیده او اول باید آنچه را که حق نیست (“لا اله”) را از دامن دین زدود و بعد آنچه حق هست (الا‌الله) را جایگزین آن کرد.

س : از همین‌جاست که صف‌بندی در حوزه نسبت به شریعتی شکل می‌گیرد. می‌خواهم در ادامه بحث به واکنش حوزه علمیه در برابر فعالیت‌های دکتر بپردازید.

ج : این مقدمه را برای رسیدن به همین مطلب گفتم. بنابراین دکتر شریعتی بنا را بر نفی گذاشت. نفی به طور کلی با مقاومت روبرو می‌شود. زیرا خرافاتی که بر دامان افکار دینی نشسته، صرفا متعلق به صد سال قبل نبود، بلکه از زمان‌های قدیم‌تر ریشه دوانده‌بود. بسیاری از انحراف‌ها برای عده‌ای از روحانیون به صورت عقیده اصلی در آمده‌بود. هرچند که قبل از شریعتی راجع به بحث خرافات کتاب‌های زیادی نوشته شده‌بود، اما هیچ‌کدام از آن آثار مثل دکتر شریعتی روی مورد خاصی انگشت نگذاشته‌بود.

دکتر شریعتی در جایی می‌گفت من وقتی با روشنفکر طرف می‌شوم از او انتقاد و از طرف مقابلش دفاع می‌کنم. زمانی‌که با روحانی حرف می‌زنم از روحانی انتقاد می‌کنم و وقتی با بازاری روبرو می‌شوم از او انتقاد می‌کنم و مستقیما انتقادم را به خود شخص می‌گویم. خب این را هم در نظر بگیرید که حوزه خودش را متولی تمام سنت و کلیّت آن چیزهایی می‌داند که از طریق سنت به ارث رسیده‌است. بنابراین انتقاد کردن از چنین نهادی مشکل خواهد بود.

یک مثال تاریخی ذکر می‌کنم تا منظورم واضح‌تر باشد. در زمان زندیه، مرحوم وحید بهبهانی طی حرکتی شروع به مخالفت با اخباری‌گری می‌کند. حوزه اصفهان، حوزه قم، حوزه نجف و بحرین در برابرش می‌ایستند، اما بهبهانی آنقدر نیرومند است که این‌ها را شکست می‌دهد و حوزه قم با ایشان موافق می‌شود، لذا قم تبدیل به مرکز اصولیون می‌شود. نتیجه این‌که اخباریون به مرور در نجف و بحرین متمرکز می‌شوند.

این طبیعت هر حوزه‌ای است که در برابر نوآوری و تغییر مقاومت می‌کند. نتیجه‌ای که می‌خواهم بگیرم این‌است که شریعتی با وحید بهبهانی خیلی متفاوت است. از نظر حوزه، وحید بهبهانی یک روحانی است و او را از خودشان می‌دانند و وقتی ببینند فعالیت او به نفع حوزه است با او همراه می‌شوند.

نمونه دیگری را که می‌خواهم ذکر کنم مربوط به سمیناری است که بعد از فوت آیت‌الله بروجردی در تهران تشکیل شد و در آن، شهید مطهری و جمعی از بزرگان مثل علامه طباطبایی، مهندس بازرگان، شهید بهشتی و آیت‌الله طالقانی، مجموعه مقالاتی را نوشته و در کتابی به نام “بحثی در باب مرجعیّت و روحانیت” به چاپ رساندند. بد نیست بدانید “حامد الگار” در دائره‌المعارفش این کتاب را پس از “تنبیه‌الامه” مهم‌ترین منبع در باب شناخت فقه سیاسی شیعه ذکر کرده‌است. شهید مطهری در این کتاب در مقاله‌ای با عنوان “نقدی بر سازمان روحانیت” گفته بود که نظام دریافت وجوهات توسط مراجع باید سازمان‌دهی شده و نظمی بر آن حاکم باشد. واکنش آیت‌الله گلپایگانی که در آن زمان هنوز مرجع نشده‌بودند، این بود که “حالا خوب است یک کلاهی بیاید برای ما حسابدار شود” آقای مطهری هم پاسخ گفتند که “من نگفتم حتماً یک کلاهی بیاید. می‌تواند عمامه به سرداشته‌باشد، اما حساب و کتابی در کار باشد”

می‌بینید انتقاد به حوزه این بار از طرف شهید مطهری که معمم بود مطرح می‌شود، اما فضای حوزه، فضای بسته‌ای است و نمی‌توان به‌راحتی در آن نفوذ کرد. در این شرایط ببینید چگونه شخصی چون دکتر شریعتی خواهد توانست با این جماعت روبرو شده و از آنها انتقاد کند. با ‌این‌حال، کسانی در همان حوزه بودند که از دکتر شریعتی حمایت کردند.

س : قبل از آن‌که به تشریح موافقان دکتر بپردازید، می-خواهم بدانم در بین همین مخالفین چه نوع دسته‌بندی‌ای وجود داشت؟ آیا همه مخالفت‌ها از سر اعتقاد بود؟ یعنی تمام مخالفین متعلق به قشر سنتی حوزه بودند یا این‌که رویکردهای سیاسی هم در بین مخالفین وجود داشت؟

ج : قشر سنتی همانطور که اشاره کردید واقعا دغدغه دین داشتند و فکر می‌کردند اگر نظام حوزوی از هم بپاشد، دین هم از دست خواهد رفت. اما قشر دیگری هم در مخالفین بودند که دکتر شریعتی را به خوبی می‌شناختند و کاملاً هم روشن بودند. به‌طور مشخص می‌توانم از افرادی در قم و تهران و مشهد نام ببرم. یک‌بار آقای هادی خسروشاهی برای من و شهید مطهری تعریف کرد که یکی از این آقایان بالای منبر از شریعتی انتقاد می‌کرد و غالباً هم از موضع سنتی به دکتر حمله می‌کرد. طلبه‌ها در آن جلسه علیه او برخاسته و گفته‌بودند: کرباس باف! تو را چه به نقد شریعتی؟ آقای مطهری هم گفتند: طلبه-ها راست گفتند، ایشان در حدی نیست که بخواهد از شریعتی انتقاد کند.

اما وضع بعضی دیگر مانند آقای مصباح فرق می‌کرد. به گفته مرحوم شاه چراغی، آقای مصباح در مدرسه حقانی گفته‌بود که دکتر شریعتی ادعای نبوت دارد و به خاطر اثبات این ادعا، منکر خاتمیّت است. این گفته آقای مصباح با اعتراض شاه‌چراغی و دیگر طلبه‌ها مواجه شد. مدیریت مدرسه حقانی که آن زمان آقای قدوسی بود، در حمایت از آقای مصباح به طلبه‌ها دستور می‌دهد که باید رضایت آقای مصباح را جلب کنید.

مرحوم شاه‌چراغی برایم تعریف کرد که ما به دکتر بهشتی که آن زمان از معلمین حقانی بود رجوع کردیم. شهید بهشتی اظهار داشت که من باید نظر هردوی آقایان را بخوانم، هم ادعای آقای مصباح و هم آن بخش از گفته‌های دکتر شریعتی که چنین برداشتی از آن شده‌است. بعد از آن هم در مشهد در جلسه‌ای ما را دور هم جمع کرد و طی سخنرانی‌ای اعلام کرد که نظر آقای مصباح را وارد نمی‌داند و دکتر شریعتی هم هیچ‌گاه ادعای نبوت نکرده‌است، اما چون آقای مصباح در آن جلسه بودند به احترام ایشان از ما خواستند که رضایت ایشان را جلب کنیم و دیگر با استاد خودمان چنین برخوردهایی نداشته‌باشیم. این سخنرانی شهید بهشتی را بعدها دکتر علیرضا بهشتی در کتابی تحت عنوان “شریعتی، جستجوگری در مسیر شدن” چاپ کرد.

س : مخالفان سیاسی‌مسلک دکتر در تهران و مشهد چه کسانی بودند؟ آیا در میان مخالفان تهران، روحانی وجود داشت یا خیر؟

ج : در تهران شخصی به نام سید مرتضی جزایری فرزند صدرالدین جزایری وجود داشت. او ابتدا یک روحانی جوان و روشنفکر و مایه امید ما اعضای انجمن اسلامی دانشجویان بود. اما اتفاقاتی افتاد که سبب تغییر مسیر او از ما شد. در جریان ماجرای پانزده خرداد که آقای میلانی و شریعتمداری به تهران آمدند، سرتیپ قرنی با آیت‌الله میلانی تماس می‌گیرد. او قبلا در سال 36 کودتایی علیه شاه انجام داده و از ارتش بر کنار شده-بود. در این تماس او از آقای میلانی می‌پرسد که اگر من کودتایی علیه این رژیم انجام دهم و طی یک قیام نظامی کسانی کشته شوند، شما شرعا تأیید می‌کنید؟ آیت‌الله میلانی پاسخ مثبت داده‌بود. ناگفته نماند آیت‌الله میلانی بیش و پیش از همه آقایان آیات، سیاسی بود و در کانون نشر حقایق مشهد با مرحوم استاد شریعتی ارتباط بسیار نزدیکی داشت.

قرار به مذاکره می‌رسد و سید مرتضی جزایری به عنوان نماینده آقای میلانی در مذاکره با تیمسار قرنی تعیین می‌شود. البته این را هم بدانید که خواهر سید مرتضی جزایری، عروس آیت‌الله میلانی بود. در این جریان قرنی، جزایری و خبازباشی که پیشکار تیمسار قرنی بود گرفتار شدند. در زندان قرنی مقاومت کرد و چیزی نگفت، اما سید مرتضی همه‌چیز را اعتراف می‌کند. ما آن زمان در زندان قصر بودیم و تیمسار قرنی هم آنجا بود. اما دکتر شریعتی، خبازباشی و سید مرتضی جزایری در زندان قزل‌قلعه بودند. ماجرای اعتراف سید مرتضی را آقای خبازباشی برای ما تعریف کرد. ما هم از او خواستیم از روی پرونده تیمسار قرنی که با پرونده جزایری و خبازباشی یکی بود، یک نسخه رونویسی شده تهیه کند (آن زمان اجازه این کار را می‌دادند) نسخه تهیه شد و از دکتر شریعتی خواستیم آن نسخه را به رؤیت آیت‌الله میلانی برساند تا ایشان هم از استحاله شدن سید مرتضی مطلع باشد.

سید مرتضی حتی علیه قرنی و آیت‌الله میلانی هم صحبت کرده و همه ماجرا را بر گردن آنها انداخته‌بود. نتیجه این‌که تیمسار قرنی به سه سال زندان، خبازباشی به دو سال و برای خالی نبودن عریضه، سید مرتضی را به یکسال حبس محکوم کردند.

سید مرتضی به ساواک قول همکاری داده بود. بعد او را به زندان شماره 3 قصر آوردند. زندان شماره ۳ کنار شماره ۴ بود و آنجا پنجره‌ای داشت که ما را با هم مرتبط می‌کرد. آن زمان این زندان‌ها را خیلی آزاد گذاشته بودند و ما هم قادر بودیم اطلاعات زیادی را از بیرون کسب کنیم. آقای طالقانی و سحابی و مهندس بازرگان در شماره ۴ بودند. عده‌ای از دوستان ما که در زندان شماره ۳ بودند تعریف می‌کردند که سید مرتضی دائما آنها را تشویق می‌کرد که توبه‌نامه امضا کنند و از زندان بیرون بیایند و دائما روحیّه دیگران را تضعیف می‌کرد.

نمونه مستند دیگری که از رفتار سید مرتضی به یاد دارم مربوط به جلسه‌ای است در سال 57 در منزل آقای صدر حاج سید جوادی. آقای بازرگان هم بودند. در وسط جلسه پیام آوردند که دم در کسی با مهندس بازرگان کاری دارد. مهندس بازرگان بیرون رفت و پس از چند لحظه با عصبانیّت بازگشت وگفت سید مرتضی جزائری آمده و خودش را نماینده تیمسار مقدم معرفی می‌کند. می‌گوید دست از این مبارزات و مخالفت‌ها بردارید. یعنی که آن زمان رسما دلال ساواک شده بود و الآن هم زنده است و به شدت ضدامام و انقلاب است.

شاهد دیگری بر این حرف هم آقای قاسم تبریزی است که برای مرکز اسناد انقلاب کار می‌کند و مصاحبه‌ای با سید مرتضی جزایری انجام داده‌است. ایشان هم می‌تواند این صحبت‌ها را تأیید کند.

س : مخالفان دکتر در مشهد چه کسانی بودند و چه نوع فعالیّت‌هایی علیه او انجام می‌دادند؟

ج : در مشهد شخصی به نام سید فاضل حسینی میلانی که نوه آیت‌الله میلانی بود به شدت علیه دکتر شریعتی با سید مرتضی همکاری می‌کرد. او را در سال 49 تحت عنوان “معاودین” از عراق اخراج کرده‌بودند. این شخص الآن در لندن است. این را هم بگویم که برخی از همین اطرافیان بر نظر آیت‌الله میلانی نسبت به دکتر شریعتی تأثیر گذاشتند.آقای میلانی رابطه به مراتب خوبی با دکتر شریعتی داشت، اما به مرور تصمیم گرفت نسبت به او سکوت پیشه کند. کار تا آنجا پیش رفت که برخی به دروغ به آیت‌الله میلانی گفتند در اذان حسینیه ارشاد “أشهد ان علیا ولی‌الله” گفته نمی‌شود. آقای میلانی هم فتوا دادند که رفتن به حسینیه ارشاد حرام است. این حرف از اساس دروغ بود، چون اذان حسینیه ارشاد را مرحوم آقای حسین صبحدل می‌گفت که هنوز پس از سی سال از صدا و سیمای ما پخش می‌شود.

سید فاضل به همراه سید مرتضی جزایری و شخصی بازاری در تهران به نام احمدی کاغذ فروش، نشریه‌ای تهیه می-کردند با عنوان “دکتر چه می‌گوید” نشریه را سید فاضل می‌نوشت، سید مرتضی توزیع می‌کرد و احمدی هزینه‌اش را تأمین می‌کرد.

س : نظر مراجعی نظیر مرحوم آیت‌الله شریعتمداری و مرحوم آیت‌الله گلپایگانی در مورد شریعتی چه بود؟

ج : آن زمان برخی سعی می‌کردند اظهارنظری از علماء و بزرگان راجع به دکتر شریعتی بگیرند و در جامعه پخش کنند. اما آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله گلپایگانی هیچ اظهارنظری در این مورد نکردند. داستان این بود که دو نفر ساواکی به اسامی حیدری و بهشتی در لباس روحانیّت نزد علما می‌رفتند و از آنان می‌خواستند در انتقاد از شریعتی چیزی بگویند. مثلا موفق شدند از علامه طباطبایی در مخالفت با دکتر این نظر را بگیرند که نوشته‌های دکتر شریعتی عموماً خلاف است.

س : بنابر صحبت‌های شما اگر بخواهیم وارد تعامل این گروه با مدافعین شریعتی بشویم، آقای مصباح ، آن زمان نه تنها در جبهه شهید مطهری نبودند، بلکه در مخالفت با شهید مطهری و دکتر شریعتی هم فعالیت‌هایی داشته‌اند. سؤالم این است که این مخالفت‌ها و حمایت‌ها از چه وزنی برخوردار بود؟ وآیا حمایت‌ها می‌توانستند برای شریعتی حاشیه امنی بسازند؟

ج : نمی‌توانستند. مدافعان دکتر شریعتی وزن علمی بسیار بالایی داشتند و دفاع‌شان از او علمی و اعتقادی بود، حال آنکه مخالفین روی وزن علمی‌شان نمی‌توانستند سرمایه‌گذاری کنند. غالب مخالفت‌ها سیاسی بود. به‌عنوان مثال، دانشمند بزرگی چون علامه جعفری به پسرش می‌گوید که تا “حج” دکتر شریعتی را نخوانده‌ای به مکه نرو! مدافعین، دفاع سیاسی نمی‌کردند. الا یک‌بار که همان دو نفر ساواکی (حیدری و بهشتی) از علامه طباطبایی نوشته-ای در مخالفت با دکتر گرفتند. این متعلق به زمانی است که شهید مطهری با دکتر مخالفت‌هایی می‌کرد، اما وقتی این نوشته را دید به همراه دکتر مفتح سراسیمه به قم رفت تا کاری کنند که این نوشته اصلاح شود، زیرا انتشار آن‌را در درجه اول موجب از دست رفتن آبروی علامه می‌دانستند.

شهید مفتح برای من تعریف می‌کرد که هردوی ما خودمان را کوچک‌تر از آن می‌دانستیم که در برابر علامه لب باز کنیم و به ایشان تذکر بدهیم. به سراغ آقای منیرالدین حسینی رفتیم که بنیان‌گذار فرهنگستان علوم اسلامی در قم بود. از ایشان که سخت طرفدار دکتر شریعتی بود خواستیم کاری انجام دهد. به قول دکتر مفتح، آقا منیرالدین با جسارت و پررویی از علامه طباطبایی خواست که آن گفته را اصلاح کند. این آقا منیرالدین حدود چهار پنج سال پیش فوت کرد اما افکار اقتصادی خاصی داشت که به‌شدت سنتی و گاه در مقابل انقلاب قرار می‌گرفت.

در کل، کسانی که دور دکتر شریعتی جمع شده و از او دفاع می‌کردند، انسان‌های روشن و آگاهی بودند که حرف او را می‌فهمیدند. آقای موسوی اردبیلی و آقای خامنه‌ای هم آن زمان از مدافعین سرسخت دکتر بودند و آقای خامنه‌ای گاهی در اختلافاتی که بین شهید مطهری و دکتر پیش می‌آمد، طرف دکتر شریعتی را می‌گرفتند. اما حساب آقای طالقانی قدری متفاوت از این آقایان بود.

س : در اواخر این دوران گویا اتفاقاتی می‌افتد که منجر به بروز اختلاف بین استاد مطهری و دکتر شریعتی می‌شود. این روند تا جایی پیش می‌رود که پس از انقلاب حتی دکتر بهشتی هم صراحتا از شریعتی دفاع نمی‌کند و گویا تنها مرحوم طالقانی با صراحت از دکتر شریعتی دفاع می‌کند. می‌خواستیم در خصوص این رخداد تاریخی هم توضیحاتی از شما بشنویم.

ج : در کتابی که حسینیه ارشاد منتشر کرده، به‌خوبی ریشه این اختلافات توضیح و به برخی از سؤالات هم پاسخ کاملی داده شده‌است. اما تا آنجایی‌که من اطلاع داشتم و دارم، اولین باری که اختلاف روی داد مربوط به عملکرد آقای میناچی بود. آقای مطهری می‌گفتند آقای میناچی کارهایی انجام داده که با ما هماهنگ نبوده و معتقد بود برخلاف نظر ما که اعضای هیأت مدیره حسینیه هستیم رفتار کرده‌است. تا این‌جا صحبت از اختلاف اداری است نه اختلاف فکری. بعدها شهید مطهری به من گفت که اختلاف ما و دکتر شریعتی، اختلاف فکری هم هست. لازم است بگویم که وقتی در سال 49، دکتر شریعتی “حسین، وارث آدم” را در مشهد ایراد کرد، شهید مطهری هم بعدها “حماسه حسینی” را نوشت و از کتاب شریعتی به این دلیل که تحلیل مارکسیستی از عاشورا ارائه کرده، انتقاد کرد.در سال ۵۲ از دکتر شریعتی شنیدم که در آن زمان من ناامید بودم و امام‌حسین را مثل یک مجسمه بی‌جان ترسیم کردم، اما شهید مطهری در انتقاداتش این را در نظر نمی‌گرفت که ممکن است شخص به خاطر شرایط زمان و مکانی چیزی را نوشته‌باشد. نکته دیگر این‌که شهید مطهری نسبت به صنف روحانیّت تعصب خاصی داشت و معتقد بود نباید اسلام منهای روحانیت و حرف‌هایی از این دست مطرح شود، در حالی‌که دکتر شریعتی ابایی از بیان این مسأله نداشت. آقای مطهری معتقد بود این مخالفت دکتر شریعتی با صنف روحانیّت نوعی هماهنگی با رژیم است، زیرا رژیم هم قصد کنار زدن روحانیّت را داشت، اما این‌طور نبود که اختلاف مبنایی و اساسی باشد. اگر اختلافی بود بیش‌تر علمی و یا در نهایت سازمانی بود.

س : درباره نامه‌ای که شهید مطهری قبل از انقلاب به امام نوشته، چطور؟ آیا از آن نامه بوی مخالفت جدی استشمام نمی‌شود؟

ج : در خصوص آن نامه‌ای که شهید مطهری به امام در مورد شریعتی می‌نویسد و قدری بوی بدبینی نسبت به دکتر و فعالیت‌هایش از آن استشمام می‌شود، بعدها فرزندان شهید مطهری گفتند که آن نامه به‌هیچ‌وجه قرار نبود منتشر شود و استاد مطهری هم قصد انتشارش را نداشت. خانمی نزد همسر شهید مطهری می‌آید و خودش را طرفدار استاد معرفی می‌کند. نامه را می‌گیرد و منتشر می‌کند که گویا آن خانم هم ساواکی بوده‌است. به‌هرحال، استاد مطهری یادداشت‌های زیادی داشت که نمی‌خواست منتشر کند.

اما من از دکتر شریعتی شنیدم که در جلسه‌ای در منزل آقای همایون که در ماه محرم تشکیل شد و بسیاری از بزرگان حضور داشتند، متنی خوانده می‌شود که دکتر درباره‌ی “حرّ بن یزید ریاحی” نوشته بود. آقای مطهری از آن متن تجلیل می‌کند و تذکر می‌دهد که بهتر است در آنجا که برای توصیف وضعیّت حرّ از واژة “تفویض” در برابر جبر استفاده کرده‌اید، “اختیار” را به کار ببرید، زیرا “تفویض” از اصلاحات معتزله است و برای ما کاربردی ندارد و نیز این واژه را اگزیستانسیالیست‌ها به کار می‌برند که آنها هم رویکرد مارکسیستی دارند. دکتر شریعتی پاسخ می‌دهد که اگزیستانسیالیسم را کی‌یرکه‌گارد و هایدگر با انگیزه مذهبی بنا گذاشتند، زیرا هر دو آنها کشیش بودند و تنها سارتر بود که آن‌را در قالب مارکسیسم ریخت. شهید مطهری پاسخ می‌دهد که بهتر است این واژه را به کار نبرید و بعد دکتر را به علامه طباطبایی ارجاع می‌دهد. دکتر هم می‌پذیرد. آنجا من دیدم که برخورد آنها کاملاً علمی بود.

س : آیا پس از فوت دکتر و پیروزی انقلاب، همین روند در میان طرفداران دکتر شریعتی ادامه داشت؟

ج : پس از انقلاب، ریزشی جدی در میان طرفداران دکتر ندیدم. در مورد شهید بهشتی باید بگویم من شنیدم ایشان پس از سفر چهار پنج ماهه‌ای که به اروپا و امریکا کرده‌بود، در مرداد 57 طی سخنرانی‌ای در منزل آقای دکتر نکوفر از گردانندگان انجمن اسلامی پزشکان اعلام کرد این حرکت پیش‌رونده بر سه پایه استوار است: رهبری خمینی، ایدئولوژی شریعتی و مبارزه مسلحانه مجاهدین.

این مربوط به قبل از انقلاب بود. پس از انقلاب هم باز در جلسه‌ای در منزل آقای همایون که بسیاری از آقایان حاضر بودند، آقای میناچی از استاد محمدرضا حکیمی خواهشی کردند که بنا به وصیّت دکتر، کار اصلاح و ویرایش آثار چاپ نشده دکتر را بر عهده بگیرند که ایشان هم قبول کرد و تمام آن جمع هم از تصمیم ایشان استقبال کردند. حتی شهید باهنر در آن جمع، اعلام آمادگی کرد که حاضر است هر کمکی از دستش برآید انجام دهد و گفت که حاضر است دفتر نشر فرهنگ اسلامی را جهت کمک به این کار اختصاص دهد. از طرف شهید مفتح هم تا این اواخر من ندیدم اظهارنظری بر خلاف آرای دکتر شنیده شود.

س : به عنوان آخرین سؤال، چه انگیزه‌هایی باعث شده‌بود که مرحوم طالقانی در میان روحانیون، جدی‌ترین مدافع دکتر شریعتی باشد؟

ج : آیت‌الله طالقانی ادامه‌دهنده‌ی جریان اصیل اصلاح‌طلبی است که از سال 1318 پرچم اصلاح‌طلبی را به دوش می‌گیرد. از این جهت ایشان بهتر از هر کسی دکتر شریعتی را درک می‌کرد، زیرا خود طالقانی پیشگام مبارزه با خرافات بود. آن زمان بین روضه‌خوان‌ها مشهور بود که می‌گفتند اگر در جلسه‌ای باشیم که آقای طالقانی هم باشد، نمی-توانیم منبر برویم، چون از همان پای منبر ایشان نهیب می‌زد که این مزخرفات چیست که تحویل مردم می‌دهید. او دکتر را ادامه دهنده راه خودش و انسانی روشن می-دانست.

آقای طالقانی برای من تعریف می‌کرد که یک روز به منزل یکی از دوستان رفتم و در آنجا دکتر شریعتی سوره “انا انزلنا” را می‌گفت. این‌کار تا ساعت دوازده ادامه داشت و من به قدری لذت برده‌بودم که اگر بیمار نبودم تا صبح هم حاضر بودم بنشینم و گوش بدهم. دقت کنید؛ این سخن را کسی می‌گوید که خودش مفسر مسلّم قرآن است.

در جای دیگری هم آقای طالقانی تعریف می‌کرد در روزهای پایانی زندان که بیمار بودم با آقای طاهری-اصفهانی هم سلول بودم و در آن لحظات، انیس ما کتاب حج دکتر شریعتی بود. آن‌را به نوبت برای هم می‌خواندیم و حظ می‌بردیم.

خاطره‌ای دیگر هم به یادم می‌آید. مراسم ختم شهید مطهری در حسینیه ارشاد بود که آقای طالقانی در آنجا گفتند: اینجا پایگاه دو شهید است که هر دو یک هدف داشتند، اما از دو راه متفاوت؛ دکتر شریعتی از راه جامعه‌شناسی و شهید مطهری از طریق کلامی و فلسفی.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۱۳۸۹
منبع : سایت رسمی دکتر شریعتی

ویرایش : شروین ۰ بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوازده + 4 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.